فیک بخاطر تو پارت ۲۱
فیک بخاطر تو پارت ۲۱
از زبان ات
تهیونگ: به موقع تونسم بگیرمت
از خجالت هی تند تند پلک می زدم تو دلم هزار پروانه رو حس می کردم آروم آوردم بالا ولی همونجور دستش دور کمرو حلقه کرده بود و تو چند میلی متریش بودم
تهیونگ: کجا می رفتی؟ بدون من می خواستی بری؟
ات: عاام من... باهات قهرم دیگه نمی خوام ببینمت یا صداتو بشنوم
رومو کردم اون طرف مثل دختر بچه هایی که مامانشون براش عروسکی که میخواسته رو نخریده قهر کردم
اومد دقیقاً تو نیم زخم و سرشو کج کرد و یکم خم شد و گفت: نه بابا حالا برا من قهرم میکنی تو؟ می دونی همه کشته مرده ی منن اون وقت تو ناز میکنی؟
ات: آره من تی تیش مامانیم اصن تو برو با هم دختر خاله ی عزیزت که هزار بار تا الان ازش خواستگاری کردی چه حسی داشتی وقتی هزار بار درخواستت رو رد کرده؟
تهیونگ جدی شد و گفت: حالا فهمیدم باز دوباره حسودی کردی تو؟ من بجز تو کسه دیگه ای چشممو نمیگیره
ات: من مثل اون دخترایی نمیشم که تو دورشون زدی آقای کیم تهیونگ من عروسک خیمه شب بازی این و اون نیستم
تهیونگ: ات این چرت و پرتا چین که داری میگی؟ می یونگ بهت گفته؟ آره؟ تو هم حرفاشو باور کردی؟ اینو بخاطر حسادتش گفته که تو رو اذیت کنه و از من دور کنه
ات: از کجا معلوم که حقیقتو می گفته؟
تهیونگ: یعنی به من اعتماد نداری؟ چطوری بهت ثابت کنم که واقعاً عاشقتم و فقط تو رو می خوام؟
ات: خودتو از بالا پشت بوم پرت کن
تهیونگ: بسیار خب اگه این راضیت میکنه که بهت ثابت کنم واقعا از ته دل می خوامت و هیچ کس بجز تو چشممو نمیگیره میرم
دستمو گرفت و با خودش برد داشت واقعاً جدی جدی می رفت بی خیال بابا بزار بره نمی پره که انقدم که یه نفر خاطرخواه یه نفر نمیشه که بخاطرش خودشو بکشه اونم برای اینکه ثابت کنه دوسش داره
رفتیم بالا پشت بوم خیلی ارتفاعش زیاد بود از ترس چسبیده بودم به تهیونگ باد نسبتاً سردی می وزید چون نزدیک به زمستونم بود
ات: تهیونگ واقعا می خوای این کارو بکنی؟
تهیونگ: برای اینکه بهت ثابت کنم دارم این کارو میکنم
ات: اما... اما من نمی خوام از پیشم بری
تهیونگ: اگه بمونم قبول میکنی که عاشقتم؟
رفتم بغلش کردم و سرمو تکیه دادم به سینش
ات: باشه باور میکنم که واقعا عاشقمی
چونمو گرفت و سرمو گرفت بالا تا باهاش چشم تو چشم شدم
تهیونگ: به چشمام نگاه کن و اینو بهم بگو
به چشماش نگاه کردم و گفتم: تهیونگ من عاشقتم اونم خیلی زیاد و باور دارم که تو هم عاشقمی
اون منو محکم تر تو بغلش گرفت و پیشونی ها مونو گذاشتیم کنار هم
از زبان ات
تهیونگ: به موقع تونسم بگیرمت
از خجالت هی تند تند پلک می زدم تو دلم هزار پروانه رو حس می کردم آروم آوردم بالا ولی همونجور دستش دور کمرو حلقه کرده بود و تو چند میلی متریش بودم
تهیونگ: کجا می رفتی؟ بدون من می خواستی بری؟
ات: عاام من... باهات قهرم دیگه نمی خوام ببینمت یا صداتو بشنوم
رومو کردم اون طرف مثل دختر بچه هایی که مامانشون براش عروسکی که میخواسته رو نخریده قهر کردم
اومد دقیقاً تو نیم زخم و سرشو کج کرد و یکم خم شد و گفت: نه بابا حالا برا من قهرم میکنی تو؟ می دونی همه کشته مرده ی منن اون وقت تو ناز میکنی؟
ات: آره من تی تیش مامانیم اصن تو برو با هم دختر خاله ی عزیزت که هزار بار تا الان ازش خواستگاری کردی چه حسی داشتی وقتی هزار بار درخواستت رو رد کرده؟
تهیونگ جدی شد و گفت: حالا فهمیدم باز دوباره حسودی کردی تو؟ من بجز تو کسه دیگه ای چشممو نمیگیره
ات: من مثل اون دخترایی نمیشم که تو دورشون زدی آقای کیم تهیونگ من عروسک خیمه شب بازی این و اون نیستم
تهیونگ: ات این چرت و پرتا چین که داری میگی؟ می یونگ بهت گفته؟ آره؟ تو هم حرفاشو باور کردی؟ اینو بخاطر حسادتش گفته که تو رو اذیت کنه و از من دور کنه
ات: از کجا معلوم که حقیقتو می گفته؟
تهیونگ: یعنی به من اعتماد نداری؟ چطوری بهت ثابت کنم که واقعاً عاشقتم و فقط تو رو می خوام؟
ات: خودتو از بالا پشت بوم پرت کن
تهیونگ: بسیار خب اگه این راضیت میکنه که بهت ثابت کنم واقعا از ته دل می خوامت و هیچ کس بجز تو چشممو نمیگیره میرم
دستمو گرفت و با خودش برد داشت واقعاً جدی جدی می رفت بی خیال بابا بزار بره نمی پره که انقدم که یه نفر خاطرخواه یه نفر نمیشه که بخاطرش خودشو بکشه اونم برای اینکه ثابت کنه دوسش داره
رفتیم بالا پشت بوم خیلی ارتفاعش زیاد بود از ترس چسبیده بودم به تهیونگ باد نسبتاً سردی می وزید چون نزدیک به زمستونم بود
ات: تهیونگ واقعا می خوای این کارو بکنی؟
تهیونگ: برای اینکه بهت ثابت کنم دارم این کارو میکنم
ات: اما... اما من نمی خوام از پیشم بری
تهیونگ: اگه بمونم قبول میکنی که عاشقتم؟
رفتم بغلش کردم و سرمو تکیه دادم به سینش
ات: باشه باور میکنم که واقعا عاشقمی
چونمو گرفت و سرمو گرفت بالا تا باهاش چشم تو چشم شدم
تهیونگ: به چشمام نگاه کن و اینو بهم بگو
به چشماش نگاه کردم و گفتم: تهیونگ من عاشقتم اونم خیلی زیاد و باور دارم که تو هم عاشقمی
اون منو محکم تر تو بغلش گرفت و پیشونی ها مونو گذاشتیم کنار هم
۲۴.۹k
۰۶ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.