pt

pt ۶

سرنوشت★

خیلی دلم میخواست بفهمم قاتل پدرومادرم کیه ..
راوی= پدرو مادر یونا بخاطر ترمز ماشین مردن و ماشین دستکاری شده بوده..(کور خوندید ازدواج اجباری کنم😚🤏🏻)

مطمئنم میخواست گولم بزنه و سهام خودشو بیشتر کنه...

+اگه راست میگید یچیزی بهم بگید که باورتون کنم..

پدر ل ی= تو اول باید خواستمو عملی کنی..

+من عمرا زیر حرف شما برم اگه هم راضی نیستید من از خونه میرم خودم به اندازه کافی پول دارم که خونه بخرم

پدر ل ی= پس نمیخوای بفهمی پدرمادرت چطوری کشته شدن نه؟

یونا با مکث جواب داد ...

+خودم میتونم بفهمم تو این سالا نزاشتین تحقیق کنم ولی شاید اگه ازین خونه رفتم بتونم..

از اتاق پدر خارج شدم رفتم داخل اتاقم و چمدونمو جمع کردم سریع از پله ها رفتم به سمت پذیرایی..

+لنا، مامان من برای چندوقت ازین خونه میرم
ولی بهتون زنگ میزنم لطفا نگرانم نشید... خوب؟

مادر ل ی=ولی دخترم... ( با گریه تو بغل لنا)

یونا با قیافه درهم فشرده میخواست چیزی بگه که پدرش اومد و نزاشت یونا حرفشو بزنه...

ادامه دارد....
دیدگاه ها (۲)

pt 7سرنوشت★پدر ل ی= کدوم گوری داری میری؟مادر ل ی= عزیزم لطفا...

pt 8سرنوشت★یه پسری اومد و کنارم نشست بخاطر ماسک و کلاهی که ر...

pt 5سرنوشت★_این اسم برام آشناست _ولی کجا شنیدمش؟کارتو گذاشتم...

pt 4سرنوشت★+چ..ی؟ جونگکوک؟_اوهوم مشکلیه؟+نه میتونید بشینید.....

یونا :رفتم بالا که یهو صدا نو تیف گوشی اومد بازش کردم که نو...

پارت چهلو سهرفتم خونه و زنگ زدم به لنا..الو؟لنا:سلام خوبیمرس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط