هانتر

#هانتر


پارت ۵۲



+ چون من میگم ، سوال بعدی ؟
وقتی با سکوت دختر مواجه شد سرش رو برگردوند و از گوشه چشم نگاهی بهش انداخت و
سمت اتاقش رفت..
هیچ چیزی بدتر از سراسیمه بودن توی دنیا وجود نداره..
شایدم وجود داره اما..
قطعا حس یکسانی دارند..!
سراسیمگی در زندگی..در تصمیمات..و حتی در تنفس روزانه:(
سراسیمه بود..سراسیمه ی دخترش..
دخترش...!؟
کلمه "دختر" سالها بود براش تبدیل به یک استرس شده بود..
جوری که هربار با شنیدن این کلمه خوره ای به جونش میفتاد که نکنه بازهم اون دختره قُد و یک
دنده بالیی سر خودش اورده..!
ذهنش درگیر این بود که دخترش کجا رفته!؟
دگو!؟ مگه میشد باورش کنه که اینقدر راحت و بدون هیچ وقفه ای با یه موقعیت تصمیم به رفتن
کرده؟
اونم شهری کوچیک تر از سئولی که تمام کره دلشون میخواد اونجا باشن؟
گوشیش رو برداشت و روی شماره اون پسر کلیک کرد..و بعد از ثانیه ای صدای گرم و دلنشینش
رو شنید
ناشناس : خاله؟ سالم...چه خبر حالی از ما گرفتی.مادر الرا بسرعت کلمات رو مطرح کرد : الرا..الرا خیلی یهویی اومد و گفت میخواد بره دگو..یه
دروغایی تحویلم داد که..
ناشناس : نترس خاله..من حواسم بهش هست..نمیخواد بیخودی نگرانش باشی..حتما دلیلی داشته
که بهت چیزی نگفته..پس نترس چون من همه جا در نظرش دارم و نمیزارم دست از پا خطا کنه
مادر الرا : ممنونم پسرم..اگه تو نبودی دختر من سالها پیش از بین رفته بود..
ناشناس : کاری بود که حس کردم باید انجامش بدم..کار دیگه ای ندارید؟
مادر الرا : مراقب خودت باش پسرم خداحافظ
ناشناس : خداحافظ خاله جان
تلفن رو قطع کرد نفس عمیقی کشید..
جونگکوک ویو :
همونطور که نزدیک میز شام میشد زمزمه کرد : به دختره گفتید بیاد شام؟
آجوما : نه االن میرم بهشون میگم..فقط آقا..مطمئنید میخواید سر یک میز شام میل کنید؟
+ بنظرت در حد من نیست؟
آجوما : جسارت نکر--
+ ازت پرسیدم..! اگه بنظرت در حد این میزنیست شامشو ببر تو اتاقش!
آجوما : ازشون بپرسم کجا راحت ترن؟
+ نکنه فکر کردی اینجا هتل باز کردم؟!
آجوما : آ..آخه..
با صدای پر تحکمی گفت
دیدگاه ها (۰)

#هانتر پارت ۵۳+ برو تو اشپز خونه خودم صداش میکنم قدمهاش رو س...

#هانتر پارت ۵۴_ باش....چ..چشم صدای جک از پایین به گوشش رسید ...

#هانتر پارت ۵۱خدمتکار : منم همینطور دخترم..بیا داخل از این ح...

#هانتر پارت ۵۰مادرش چیزی نگفت و از اتاق بیرون رفت.. پوف کال...

حس های ممنوعه🍷🥂۷

﴿ برده ﴾۱۳. part منطقه نوون...عمارت‍...دوره میز شام تنها ن...

5 minutes to deathPart 1۸اولین جرقه‌ی بحث رو مادرش زدکلافه ق...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط