هانتر
#هانتر
پارت ۵۴
_ باش....چ..چشم
صدای جک از پایین به گوشش رسید که اسمشو صدا میزد..
+ این خروس بی محلم اومد
جلوتر از الرا سمت پایین رفت و با قیافه ی همیشه خندان جک مواجه شد..
جک : پسرررر...سالم
و اما جونگکوک با چهره ای کامال خنثی سمت میز رفت و گفت
+ کی گفت بیای
جک صورتش رو جمع کرد و غرولند گفت : یا پسر یادت رفته؟خودت دعوتم کردی
جونگکوک همونطور که به امدن الرا نگاه میکرد گفت : فکر کنم دیشب رو میگی
نگاهش رو از الرا گرفت و خطاب بهش گفت : بشین
الرا کمی تو خودش جمع شد به غذاهای جلوش نگاه کرد
جک : به به..الرا خوش اومدی به خونه این ... اوه راستی میتونم الرا صدات کنم؟
الرا لبخند ملیحی زد و آروم گفت : هرطوری که راحتید
+ جک بشین... واقعا گشنمه
جک : تو کی گشنت نیست رو بگو
جونگکوک نگاه برزخی بهش انداخت و از بین دندوناش غرید و گفت : فکر نمیکنم جلوی
غریبه اینقدر راحت حرف زدن خوب باشهالرا که مشغول بازی با انگشتاش بود سرش رو به یکباره بلند کرد و به اون دونفر خیره
شد..نگاهش رو بین اون دو چرخوند و بعد روی جونگکوکی که همچنان خیره به جک بود ثابت
موند ،
جک سرفه مصلحتی کرد و به الرا نگاهی انداخت .. دروغ بود اگر میگفت دلش بحال اون چهره
نسوخته..طبق چیزی که ازش به یاد داشت االن به بدترین شکل میتونست جواب جونگکوک رو
بده..اما فقط یک سکوت و نگاه مظلوماته دریافت کرد..
جک : جونگکوک نظرت چیه از مرغ شروع کنیم؟
+ از هرچی میخوای شروع کن..واسه الرا هم بکش
الرا لبخند آرومی زد و آروم از سر جاش بلند شد و در حین پاشدن گفت : ممنونم..من گرسنه
نیستم
جک نگاه متعجبی بهش انداخت و ابروهاش رو باال انداخت : چرا؟ بیا حداقل یه لقمه بخور دختر
ضعف میکنی
"
الرا سرش رو به طرفین تکون داد و بعد از اجازه کوتاهی از جونگکوک به سمت طبقه باال یعنی
اتاقش" رفت
جک : جونگکوک! نمیتونی یکم جلوی دهنتو بگیری؟
+ نکنه فکر کردی که ننه بابامه؟ یا فامیل درجه یک!؟ شایدم رفیق ده ساله؟ جک اینجا مهمون
خونه باز نکردم که بفکر ناراحت و شاد شدن آدماش باشم
جک : از دست تو..یکم براش شام میبرم
جونگکوک : بشین سرجات میگم آجوما ببره
جک : چرا اونوقت
جونگکوک : تو فکر کن ممنوع مالقات
پارت ۵۴
_ باش....چ..چشم
صدای جک از پایین به گوشش رسید که اسمشو صدا میزد..
+ این خروس بی محلم اومد
جلوتر از الرا سمت پایین رفت و با قیافه ی همیشه خندان جک مواجه شد..
جک : پسرررر...سالم
و اما جونگکوک با چهره ای کامال خنثی سمت میز رفت و گفت
+ کی گفت بیای
جک صورتش رو جمع کرد و غرولند گفت : یا پسر یادت رفته؟خودت دعوتم کردی
جونگکوک همونطور که به امدن الرا نگاه میکرد گفت : فکر کنم دیشب رو میگی
نگاهش رو از الرا گرفت و خطاب بهش گفت : بشین
الرا کمی تو خودش جمع شد به غذاهای جلوش نگاه کرد
جک : به به..الرا خوش اومدی به خونه این ... اوه راستی میتونم الرا صدات کنم؟
الرا لبخند ملیحی زد و آروم گفت : هرطوری که راحتید
+ جک بشین... واقعا گشنمه
جک : تو کی گشنت نیست رو بگو
جونگکوک نگاه برزخی بهش انداخت و از بین دندوناش غرید و گفت : فکر نمیکنم جلوی
غریبه اینقدر راحت حرف زدن خوب باشهالرا که مشغول بازی با انگشتاش بود سرش رو به یکباره بلند کرد و به اون دونفر خیره
شد..نگاهش رو بین اون دو چرخوند و بعد روی جونگکوکی که همچنان خیره به جک بود ثابت
موند ،
جک سرفه مصلحتی کرد و به الرا نگاهی انداخت .. دروغ بود اگر میگفت دلش بحال اون چهره
نسوخته..طبق چیزی که ازش به یاد داشت االن به بدترین شکل میتونست جواب جونگکوک رو
بده..اما فقط یک سکوت و نگاه مظلوماته دریافت کرد..
جک : جونگکوک نظرت چیه از مرغ شروع کنیم؟
+ از هرچی میخوای شروع کن..واسه الرا هم بکش
الرا لبخند آرومی زد و آروم از سر جاش بلند شد و در حین پاشدن گفت : ممنونم..من گرسنه
نیستم
جک نگاه متعجبی بهش انداخت و ابروهاش رو باال انداخت : چرا؟ بیا حداقل یه لقمه بخور دختر
ضعف میکنی
"
الرا سرش رو به طرفین تکون داد و بعد از اجازه کوتاهی از جونگکوک به سمت طبقه باال یعنی
اتاقش" رفت
جک : جونگکوک! نمیتونی یکم جلوی دهنتو بگیری؟
+ نکنه فکر کردی که ننه بابامه؟ یا فامیل درجه یک!؟ شایدم رفیق ده ساله؟ جک اینجا مهمون
خونه باز نکردم که بفکر ناراحت و شاد شدن آدماش باشم
جک : از دست تو..یکم براش شام میبرم
جونگکوک : بشین سرجات میگم آجوما ببره
جک : چرا اونوقت
جونگکوک : تو فکر کن ممنوع مالقات
- ۳.۶k
- ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط