ازت متنفرم
ازت متنفرم
پارت ۴
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
که یهو چشمم خورد به جای خالی ات که نبوش با تهیونگ و مین سو دنبالش گشتیم تو خونه اما نبود از پنجره بیرون رو نگاه کردم دیدم داره با سرعت نور میدوعه سریع افتادیم دنبالش اما خیلی سریع بود گمش کردیم و برگشتیم خونه های خودمون رسیدم دم در خونم ساعت گوشیمو چک کردم دیدم ساعت ۸ خیلی خسته بودم افتادم رو تخت زود خوابم برد........
ویو ات
با سردرد شدیدی بیدار شدم دور و کنارمو نگاه کردم خونه ی من نبود یکم فکر کردم وقتی تو مدرسه بودم چیشد یادم اومد سرم خورد لبه ی ابخوری و دیگه هیچ چیزی یادم نیاد یهو دیدم صدای خنده ی چند نفر میاد پشت سرمو نگاه کردم جونگکوکو مین سو و تهیونگ بودن یادم اومد باهام چیکار کردن سریع رفتم سمت در و اروم بازش کردم و الفرار ........انقدر دویدم نفس نمونده بود برام.... مهم نبود!.......فقط میخواستم از اون گورستونی در برم و برم خونه ی خودم
رسیدم خونه رفتم داخل و لباسامو عوض کردم و غذا خوردم و با گوشیم ور رفتم و
کم کم خوابم برد
ویو صبح ات
بیدار شدم صبحانه درست کردم خوردم و اماده شدم برای مدرسه رفتن یکم فکر کردم گفتم با اون بلایی که سرم اوردن نمیتونن قِصر دربرن برای همین اسپری فلفل.. چاقو
رو گذاشتم داخل کیفم و رفتم طرف مدرسه
رفتم داخل حیاط نگاه سنگین کسی رو احساس کردم و توجه نکردم و رفتم داخل کلاس و نشستم جای قبلی جونکوک
امروز کلی نقشه داشتم براش 🗿
ویو صبح کوک
بیدار شدم صورتمو شستم و ............
اماده شدم برای مدرسه و رفتن وقتی رسیدم
وارد شدم و کیفمو انداختم رو میز و رفتم تو حیاط و با تهیونگ درمورد دیروز حرف میزدیم که یهو ات رو دیدم از در مدرسه اومد داخل و رفت تو کلاس
ویو ات
کسی داخل کلاس نبود برای همین ..........................
🗿
پارت ۴
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
که یهو چشمم خورد به جای خالی ات که نبوش با تهیونگ و مین سو دنبالش گشتیم تو خونه اما نبود از پنجره بیرون رو نگاه کردم دیدم داره با سرعت نور میدوعه سریع افتادیم دنبالش اما خیلی سریع بود گمش کردیم و برگشتیم خونه های خودمون رسیدم دم در خونم ساعت گوشیمو چک کردم دیدم ساعت ۸ خیلی خسته بودم افتادم رو تخت زود خوابم برد........
ویو ات
با سردرد شدیدی بیدار شدم دور و کنارمو نگاه کردم خونه ی من نبود یکم فکر کردم وقتی تو مدرسه بودم چیشد یادم اومد سرم خورد لبه ی ابخوری و دیگه هیچ چیزی یادم نیاد یهو دیدم صدای خنده ی چند نفر میاد پشت سرمو نگاه کردم جونگکوکو مین سو و تهیونگ بودن یادم اومد باهام چیکار کردن سریع رفتم سمت در و اروم بازش کردم و الفرار ........انقدر دویدم نفس نمونده بود برام.... مهم نبود!.......فقط میخواستم از اون گورستونی در برم و برم خونه ی خودم
رسیدم خونه رفتم داخل و لباسامو عوض کردم و غذا خوردم و با گوشیم ور رفتم و
کم کم خوابم برد
ویو صبح ات
بیدار شدم صبحانه درست کردم خوردم و اماده شدم برای مدرسه رفتن یکم فکر کردم گفتم با اون بلایی که سرم اوردن نمیتونن قِصر دربرن برای همین اسپری فلفل.. چاقو
رو گذاشتم داخل کیفم و رفتم طرف مدرسه
رفتم داخل حیاط نگاه سنگین کسی رو احساس کردم و توجه نکردم و رفتم داخل کلاس و نشستم جای قبلی جونکوک
امروز کلی نقشه داشتم براش 🗿
ویو صبح کوک
بیدار شدم صورتمو شستم و ............
اماده شدم برای مدرسه و رفتن وقتی رسیدم
وارد شدم و کیفمو انداختم رو میز و رفتم تو حیاط و با تهیونگ درمورد دیروز حرف میزدیم که یهو ات رو دیدم از در مدرسه اومد داخل و رفت تو کلاس
ویو ات
کسی داخل کلاس نبود برای همین ..........................
🗿
- ۳۸.۳k
- ۲۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط