Part

#Part69

#سهراب
بعد از اینکه همه‌ی بچه های سایه شب و جمع کردم .... خب ... آره. رفتم موهامو از ته زدم .
به رسم قدیم .
به رسم زمانی که تیپ و مدل مو و عطر مهم نبود . بچه هارو میخوام پیش خودم نگه دارم ‌‌.
آرش ، علی ، محمد و کیارش . داداشام
به واکنش هلیا با سرگرمی نگاه کردم .
با یه پوزخند جلو رفتم :
- چطور ؟ زشت شدم ؟

- نه . .... نه .. فقط ... فقط من یکم شوکه شدم . آخه این تیپ و قیافه. با این ... سر و صورت خونی و .. یکم .. هوفف ‌.
من اکه فردا نرم دانشگاه این ترم و میوفتم.لطفا.
یکم جلوتر رفتم و با نزدیک کردن سرم گفتم :
- یکم چی ؟ میخوای فرار کنی ازم خانم کوچولو؟
- خب تو ... یکم .‌ ترسناک‌تر شدی .
چهرت‌ خشن تر شده ... بعدم . من کار و زندگی دارم . نمیشه که ه
- کافیه . کار و زندگیت پیش منه . میشنی اینجا کارای شخصی منو برام انجام میدی .افتاد؟
- یاشا
- من سهرابم . اسمم سهرابه . اسم سهیل هم سینا.
- من . نمی‌فهمم.
- نیازی نیست بیشتر بدونی . برو وان و آماده کن دوش بگیرم .
پری توهم برای بچه ها اتاق هارو آماده کن بت وسایل لازم . نمیخوام کم کسری باشه .
- چشم آقا.
#هلیا
روز به روز این مرد پیچیده تر میشد .
عجیب تر و خطرناک تر..
خسته شدم از بس باهاش را اومدم دیگه واقعا وقت اعتراضه .
منو نگه داشت از غلط اضافه خودم بود .
اینکه دانشگاهم و نرم و هیچی و به من توضیح نده . دستور بده حمام و آماده کن دیگه خیلی زیادی بود. منو اینجا حبس کرده که چی ؟.
بزار مهمون هاش برن باهاش صحبت میکنم .....
وای از پارت بعدی ‌ . وای از درخواست سهراب توی پارت بعدی از هلیااا
این پارت یه پارت سرسری و پیش زمینه واسه پارت بعده که قراره اتفاق مهمی بیوفته ‌ و الان دارم به گوشی انتقالش میدم . منتظر باش
دیدگاه ها (۰)

#Part70#هلیا حتی یدقیقه هم از این رفیقاش که می‌گفت جدا نشد و...

پارت گزاشتم پس لایک و کامنتا کجان ؟

#Part68سینا(سهیل)شب شده بود .حالا ما تو این بیابون وایساده ب...

#Part67سهراب(یاشار)ساعت ۶ عصر ...بالاخره قبول کردم . نمیخواس...

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۳۷

فیک نویس ( پارت ۹ )مایل به پارت بعدی؟؟نوا: دالیا امشب میای ب...

#Gentlemans_husband#The_End_of_season_two#part_240بهم نگاهی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط