پارت

پارت ( ۷ )


{ عمارت متروکه }


( ساعت ۱۲ شب )

تو اتاق با گوشیم داشتم ور میرفتم و به دردام فکر می‌کردم همش تقصیر من بود که تهیونگو از دست دادم اجازه دادن اشکام بریزه ساعت ۱۲شب بود جونگ کوک هنوز نیومده بود تصمیم گرفتم خودم و از این خلاص کنم بدون اینکه کسی بفهمه یواشکی رفتم رفتم سمت حیاط عمارت بادیگاردا جلوی در بودن چاره ای نداشتم باید از دیوار برم بالا داشتم میرفتم بالا که بادیگارد دا جلومو گرفتن

( مکالمه بادیگارد با جونگ کوک )


بادیگارد : ارباب بانو رو در حال فرار از عمارت پیدا کردیم

جونگ کوک : باشه الان خودمو می‌رسونم

( پایان مکالمه )

ویو ا/ت

بادیگاردا منو گرفته بودند ولم نمیکردن

+ولم کنین عوضیا

بادیگارد : خانوم ما اجازه همچنین کاریو نداریم


داشتم با بادیگاردا بحث میکردم که ماشین جونگ کوک وارد عمارت شد پیاده شد ماشینو داد بادیگاردا پارک کنن
آمد سمتم دستمو گرفت و به اتاقش میکشوند وارد اتاق شدو منو پرت کرد رو تخت داشت لباساتو در میاورد که لب باز کردم

+جونگ کوک

_هیش به اندازه کافی عصبیم
_که فرار می‌کنی اره

آمد سمتم لباسامو تو یه ثانیه جر داد بدون آمادگی کل هجمشو آوردم کرد که جیغ خفه ای کشیدم نذاشت عادت کنم شروع به تلمبه زدن کرد فقط می‌تونستم التماس کنم

+جونگ کوک خواهش میکنم درش بیار

_اه باید تا صبح زیرم باشی

خیلی تند تلمبه میزد که مایع گرمی بین پاهام حس کردم

_فاک تو باکره بودی

+اره ولی تو ازم گرفتیش

_اه دیگه مال من شدی

باهم کام کردیم که دیک سنگین شو ازم کشید بیرون........




شرایط :

۳۰: کامنت
۷: لایک
دیدگاه ها (۳۶)

پارت ( ۸ ) {عمارت متروکه}( صبح ) با دل درد بدی از خواب بیدا...

پارت ( ۹ ) { عمارت متروکه }( مکالمه جونگ کوک و اجوما )_بله ا...

پارت ( ۶ ) { عمارت متروکه }( ساعت ۳:۲۳ ظهر ) داشتم سالن عما...

پارت ( ۵ ) { عمارت متروکه }_تو مال منی شوهری در کار نیست بلن...

پارت ۱۴

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط