رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت ماهور
#پارت_۷۵
باماهورچشم تو چشم شدم نور گوشیم گرفته بودم روصورتش
سرتاپامو نگاکرد پوزخندی زدم
هردومون حرف نمیزدیم
_اومده بودم گوشی ملیسوببرم!
سرشوتکون داد بیشترنزدیکش شدم.
پووفی کرد
+همیشه باعطردوش میگیری!؟
دستمودورگردنش حلقه کردم بینیش خورد ب بینیم توهمون حالت موندم اروم لب زدم
_بستگی داره!
ملتسمانه گف +ترانه!
سرموکج کردمو زل زدم توچشاش
دستشوگذاشت روکمرم و محکم چسبوندم ب خودش +هدفت چیه!
سرمو بردم نزدیک گوشش
_ازپادر اومدنت! لاله گوششو بوسیدم
ازش جدا شدم با پوزخند نگام کرد
+نقشه خوبیه! میدونم باکی ریختی روهم! اما ترانه من ادم هَوَلی نیسم
_هرجور دوسداری فک کن! مهم اخرشه!میخاسم برم که دستمو گرف و کشید سمت خودش میخاستم ببوسمش ک در اتاق بازشد! سریع ازش فاصله گرفتم!
هه رها مث همیشه خروس بی محل!
چرا تامیاد درست بشه بازسرکله رها پیدا میشه!!!
رها بیتوجه به من اومدسمت ماهورو بغلش کرد ماهورم دستشو دورش حلقه کرد! با بغض زل زدم بهش! من بیشترازیه ساله ب درو دیوار میزنم تا اینجاباشم اونوق هنوز یباراینجوری منو بغل نکرد! گرچه همین بودناعم صدقه سری اینه که اذیتش میکنمو اونم جری ترمیشه برا کم نیاوردن! سریع رفتم بیرون.
رامینو ملیس داشتن حرف میزدن
_سلام
رامین: سلام چخبرا!؟ _ مرسی سلامتیت
ملیس اومد طرفم : کجایی تو س ساعته!؟ خببب چیاشد!!!
_اگه رها بزاره خوبه همه چی!
ملیس: اه بازم این...
کم کم همه اومدن البته زیادم نبودیم
داشتم باسپنتاو بهاره حرف میزدم ک یهوسامی مث جن پرید جلوم
سامی: چطوری خوشگلع!
_ خوبم خوشتیپ!
یکم بعدش کیکو اوردن و همه دورملیس جمع شدیم! ملیس شمع 20سالگی وفوت کرد...
بعدشم که طبق معمول رقص ومسخره بازیای ملیس اخرای شب فقط خودمون هشت نفربودیم با ملیس وسط میرقصیدم همه گویالباسم یکم خودمونی بود! تابالای زانو و پشتشم باز بود که ماهوربدنگا میکرد! میخواستم برم یچی بگم بش که باکاری که کرد شکه شدم!
کسی متوجه نشدماهور دستاشودور رهاحلقه کردو بوسیدش!!
رهاازش جداشدو دستشوگرف برد ی گوشه، ناباورانه ب مسیر رفتنشون خیره شدم دختره لعنتی اون بوسه حق من بود!! بی اختیاررفتم دنبالشون بازم همه چی خراب شد! بازم رها!
داشتن همو میبوسیدنو رها بااشتیاق خودشو ب ماهور نزدیکتر میکرد!
رفتم دستشویی و یکم سرو وضعمو درست کردم... اومدم پیش بقیه که دیدم همه تو سکوت نشستن!!
با تعجب نگاشون کردم که ماهوربلندشد!
سامان:ما
+سامان دخالت نکن!
متعجب نگاش کردم اومدنزدیکم
ملیس: ماهورمن مطم...
داد زد : خفه شیدهمه تون!اگه میخواید واسم سخنرانی کنید پس گمشیدبیرون ازخونم!
_چیشده؟ اروم باش چرا رم کردی؟!
قبل ازاینکه هرحرفی بزنم با داد و بیداد یه مشت پولو پرت کرد طرفم
+ همه دردت اینه!؟...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #خاصترین #تنهایی #دخترونه #عاشقانه #عشق #تکست_خاص
باماهورچشم تو چشم شدم نور گوشیم گرفته بودم روصورتش
سرتاپامو نگاکرد پوزخندی زدم
هردومون حرف نمیزدیم
_اومده بودم گوشی ملیسوببرم!
سرشوتکون داد بیشترنزدیکش شدم.
پووفی کرد
+همیشه باعطردوش میگیری!؟
دستمودورگردنش حلقه کردم بینیش خورد ب بینیم توهمون حالت موندم اروم لب زدم
_بستگی داره!
ملتسمانه گف +ترانه!
سرموکج کردمو زل زدم توچشاش
دستشوگذاشت روکمرم و محکم چسبوندم ب خودش +هدفت چیه!
سرمو بردم نزدیک گوشش
_ازپادر اومدنت! لاله گوششو بوسیدم
ازش جدا شدم با پوزخند نگام کرد
+نقشه خوبیه! میدونم باکی ریختی روهم! اما ترانه من ادم هَوَلی نیسم
_هرجور دوسداری فک کن! مهم اخرشه!میخاسم برم که دستمو گرف و کشید سمت خودش میخاستم ببوسمش ک در اتاق بازشد! سریع ازش فاصله گرفتم!
هه رها مث همیشه خروس بی محل!
چرا تامیاد درست بشه بازسرکله رها پیدا میشه!!!
رها بیتوجه به من اومدسمت ماهورو بغلش کرد ماهورم دستشو دورش حلقه کرد! با بغض زل زدم بهش! من بیشترازیه ساله ب درو دیوار میزنم تا اینجاباشم اونوق هنوز یباراینجوری منو بغل نکرد! گرچه همین بودناعم صدقه سری اینه که اذیتش میکنمو اونم جری ترمیشه برا کم نیاوردن! سریع رفتم بیرون.
رامینو ملیس داشتن حرف میزدن
_سلام
رامین: سلام چخبرا!؟ _ مرسی سلامتیت
ملیس اومد طرفم : کجایی تو س ساعته!؟ خببب چیاشد!!!
_اگه رها بزاره خوبه همه چی!
ملیس: اه بازم این...
کم کم همه اومدن البته زیادم نبودیم
داشتم باسپنتاو بهاره حرف میزدم ک یهوسامی مث جن پرید جلوم
سامی: چطوری خوشگلع!
_ خوبم خوشتیپ!
یکم بعدش کیکو اوردن و همه دورملیس جمع شدیم! ملیس شمع 20سالگی وفوت کرد...
بعدشم که طبق معمول رقص ومسخره بازیای ملیس اخرای شب فقط خودمون هشت نفربودیم با ملیس وسط میرقصیدم همه گویالباسم یکم خودمونی بود! تابالای زانو و پشتشم باز بود که ماهوربدنگا میکرد! میخواستم برم یچی بگم بش که باکاری که کرد شکه شدم!
کسی متوجه نشدماهور دستاشودور رهاحلقه کردو بوسیدش!!
رهاازش جداشدو دستشوگرف برد ی گوشه، ناباورانه ب مسیر رفتنشون خیره شدم دختره لعنتی اون بوسه حق من بود!! بی اختیاررفتم دنبالشون بازم همه چی خراب شد! بازم رها!
داشتن همو میبوسیدنو رها بااشتیاق خودشو ب ماهور نزدیکتر میکرد!
رفتم دستشویی و یکم سرو وضعمو درست کردم... اومدم پیش بقیه که دیدم همه تو سکوت نشستن!!
با تعجب نگاشون کردم که ماهوربلندشد!
سامان:ما
+سامان دخالت نکن!
متعجب نگاش کردم اومدنزدیکم
ملیس: ماهورمن مطم...
داد زد : خفه شیدهمه تون!اگه میخواید واسم سخنرانی کنید پس گمشیدبیرون ازخونم!
_چیشده؟ اروم باش چرا رم کردی؟!
قبل ازاینکه هرحرفی بزنم با داد و بیداد یه مشت پولو پرت کرد طرفم
+ همه دردت اینه!؟...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #خاصترین #تنهایی #دخترونه #عاشقانه #عشق #تکست_خاص
۹.۰k
۰۵ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.