رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت سپنتا
#پارت_۷۷
رها: ماهور خب یه فرصت! پشیمون نمیشی!!
+دیگ داری چرت و پرت میگی! همین که تلافیشو سرت درنمیارم زیادیه برو بیرون!
رها: در اتاقتو ک بازکردم قشنگ توبغل هم بودین!اون دخترچی داره!؟
+رها حالت خوب نیست! یه حسادت مسخره باعث شد ابروشوببری!؟
چی بگم دیگه نمیشناسمت تو اینجوری نبودی ! الانم محترمانه برو...
ترانه
تو اتاق ملیس بودم ،بدجور بهم برخورد!رفتار ماهور حرفای رها رو مخم بود...
رو تخت ملیس ولوشدم قبلش با ی دل خوش ماهورو نگا میکردم که پیرهنشو درآورد و در اتاقشو نبسته بود...
باز رها اومد باز کنار عشق من بازم خودشو... بعد اون صحنه دیگه برام مهم نبود! میخاسم همون حس تنفر لحظه ای کع نسبت به ماهور پیدا کردم بمونه!
ولی من نمیرم! من وایمیسم بهت میفهموتم عذاب یعنی چی! بهت نشون میدم پس زدن یعنی چی بهت نشون میدم بی توجهی چی به سر آدم میاره!
اگه مال منم نباشی مال رهاهم نیستی!
یه نیم ساعتی که گذشت ملیس اومد تو
ملی: همه رفتن،سامی م بزور قانع شد بره... ترانه من معذرت میخام بجای ماهور بجای رها! ازش متنفرم .ماهورم نه گذاشت نه برداشت هرچی این سرهم کرد باور کرد
_انقد سریع اتفاق افتاد که خودمم هنو هضمش نکردم میخام بخابم
ملیس: همینجا بخاب عزیزم،منم سوء استفاده کنم کنارت بخابم
قبل از اینکه حرفی بزنم ملیس کنارم دراز کشید گونه مو بوسید شب بخیر گف چشاشو بست. یه ساعتی گذشت
خابم نمیبرد اخه چرا!؟ انقدر بهت نزدیکم ولی دوور تر ازهمه! تو دورترین نزدیک منی! :)
باهمون لباس خوابیده بودم بلند شدم وساعتو نگا کردم 1:30 اروم رفتم بیرون و تو آشپزخونه یه لیوان شیر ریختم و پشت میز نشستم لیوانو سرکشیدم ... هندزفریموزدم سرمو گذاشتم رو میزوچشامو بستم،چشام داشت گرم میشد که هندزفری از گوشم کشیده شد... خودمو به خواب زدم
+میدونم بیداری!
بیتفاوت بلند شدم و گوشیمو برداشتم
قبل از اینکه پامو بزارم بیرون
+معذرت میخام! درسته این کافی نیست و چیزی عوض نمیشه اما متاسفم کارم اشتباه بود! مشکل ازخودمه مت نمیتونم به کسی زود اعتماد کنم!
_و از روز اولم میگی من ی ریگی ب کفشم هست میفمم خوبه! شب خوش
+من قصد تحقیر یا هرچیزی و نداشتم فقط ...ولش کن شب بخیر
_فقط نمیشه رو حرف رهاحرف بزنی!
پوزخندی زدم و رفتم تو اتاق
* * * *
(اخرای اسفند ...)
با ذووق به سپنتا نگامیکردم!
_ به به پس استین زدی بالا! میری خواستگاری بهارمون!
سپنتا: اره با خونواده خدمت میرسیم!
_خوبه
سپنتا : اره سال جدید رسمی میش دیگ
دستشو گرفتم واقعا خوشحال شدم براتون خوشبخت بشید خیلی به هم میاید!
سپنتا: قسمت شما!
_ حرفی ندارم!
سپنتا: کم اوردی!
_انقدتابلو شدم همه میدونن... نمیدونم فراموش نکردم فقط بیخیال شدم!! ...
#دورترین_نزدیک
کامنت پلیز🌸💘
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #تکست_ناب #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #عشق #خاصترین #عاشقانه #تنهایی
رها: ماهور خب یه فرصت! پشیمون نمیشی!!
+دیگ داری چرت و پرت میگی! همین که تلافیشو سرت درنمیارم زیادیه برو بیرون!
رها: در اتاقتو ک بازکردم قشنگ توبغل هم بودین!اون دخترچی داره!؟
+رها حالت خوب نیست! یه حسادت مسخره باعث شد ابروشوببری!؟
چی بگم دیگه نمیشناسمت تو اینجوری نبودی ! الانم محترمانه برو...
ترانه
تو اتاق ملیس بودم ،بدجور بهم برخورد!رفتار ماهور حرفای رها رو مخم بود...
رو تخت ملیس ولوشدم قبلش با ی دل خوش ماهورو نگا میکردم که پیرهنشو درآورد و در اتاقشو نبسته بود...
باز رها اومد باز کنار عشق من بازم خودشو... بعد اون صحنه دیگه برام مهم نبود! میخاسم همون حس تنفر لحظه ای کع نسبت به ماهور پیدا کردم بمونه!
ولی من نمیرم! من وایمیسم بهت میفهموتم عذاب یعنی چی! بهت نشون میدم پس زدن یعنی چی بهت نشون میدم بی توجهی چی به سر آدم میاره!
اگه مال منم نباشی مال رهاهم نیستی!
یه نیم ساعتی که گذشت ملیس اومد تو
ملی: همه رفتن،سامی م بزور قانع شد بره... ترانه من معذرت میخام بجای ماهور بجای رها! ازش متنفرم .ماهورم نه گذاشت نه برداشت هرچی این سرهم کرد باور کرد
_انقد سریع اتفاق افتاد که خودمم هنو هضمش نکردم میخام بخابم
ملیس: همینجا بخاب عزیزم،منم سوء استفاده کنم کنارت بخابم
قبل از اینکه حرفی بزنم ملیس کنارم دراز کشید گونه مو بوسید شب بخیر گف چشاشو بست. یه ساعتی گذشت
خابم نمیبرد اخه چرا!؟ انقدر بهت نزدیکم ولی دوور تر ازهمه! تو دورترین نزدیک منی! :)
باهمون لباس خوابیده بودم بلند شدم وساعتو نگا کردم 1:30 اروم رفتم بیرون و تو آشپزخونه یه لیوان شیر ریختم و پشت میز نشستم لیوانو سرکشیدم ... هندزفریموزدم سرمو گذاشتم رو میزوچشامو بستم،چشام داشت گرم میشد که هندزفری از گوشم کشیده شد... خودمو به خواب زدم
+میدونم بیداری!
بیتفاوت بلند شدم و گوشیمو برداشتم
قبل از اینکه پامو بزارم بیرون
+معذرت میخام! درسته این کافی نیست و چیزی عوض نمیشه اما متاسفم کارم اشتباه بود! مشکل ازخودمه مت نمیتونم به کسی زود اعتماد کنم!
_و از روز اولم میگی من ی ریگی ب کفشم هست میفمم خوبه! شب خوش
+من قصد تحقیر یا هرچیزی و نداشتم فقط ...ولش کن شب بخیر
_فقط نمیشه رو حرف رهاحرف بزنی!
پوزخندی زدم و رفتم تو اتاق
* * * *
(اخرای اسفند ...)
با ذووق به سپنتا نگامیکردم!
_ به به پس استین زدی بالا! میری خواستگاری بهارمون!
سپنتا: اره با خونواده خدمت میرسیم!
_خوبه
سپنتا : اره سال جدید رسمی میش دیگ
دستشو گرفتم واقعا خوشحال شدم براتون خوشبخت بشید خیلی به هم میاید!
سپنتا: قسمت شما!
_ حرفی ندارم!
سپنتا: کم اوردی!
_انقدتابلو شدم همه میدونن... نمیدونم فراموش نکردم فقط بیخیال شدم!! ...
#دورترین_نزدیک
کامنت پلیز🌸💘
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #تکست_ناب #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #عشق #خاصترین #عاشقانه #تنهایی
۱۰.۰k
۰۷ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.