تک پارتی ..وقتی چوپ ..(سم..)
تک پارتی ..وقتی چوپ ..(سم..)
19 سال داشتی
دانشگاهت تازه تعطیل شده بود ..همینطور پیاده داشتی سمت خونه میرفتی..که نزدیکی های خونه که شدی ..متوجه ماشینی شدی که تاحالا ندیده بودیش..
ماشین مینهو نبود..این رو فهمیده بودی..
رمز خونه زدی و وارد خونه شدی..
انتظار داشتی الان مینهو از اشپزخونه بیاد بیرون و بیاد محکم بغلت کنه..اما در کمال تعجب جوپ رو دیدی
که روی کاناپه لم داده بود و داشت با مینهو حرف میزد..
نگاهت رو از چوب به مینهویی که با کلافگی داشت باهاش حرف میزد دادی..
وارد خونه شدی .. بعد از بستن در هردو نگاهشون رو بهت دادن..
تعظیمی کردی..که چوب به حرف اومد..
-ا.ت..منتظر بودم ببینم کی میخوای از دانشگاهت بیای..
لبخند زورکیی زدی خواستی سمت پله ها بری ولی با حرف چوب وایسادی
-بیا..راحت باش بیا تو جمعمون..
لبخند کلافه ایی زدی و کنار مینهو نشستی
مینهو که انگار کلافه تر شده بود نزدیکت اومد و طوریی که فقط متوجه بشی دم گوشت زمزمه کرد..
-باهاش دهن به دهن نشو..
هوم یواشی گفتی که ادامه داد..
-لباست کوتاه نیست؟
تعجب کردی..نگاهی به لباست انداختی..شلوارک جین با پلیور ..اصلا هیچ عیبی نداشت
نگاهت رو به چشم های عصبی مینهو دادی و دوباره سرت رو پایین انداختی..
-دقیقا پیش پای تو داشتیم درموردت حرف میزدیم..
هومی گفتی و نگاهت رو به میز دادی..
چوپ تکونی خورد ..و بعد از تکون خوردنش صدایی ازش خارج شد..
هم تو هم مینهو شوکه شدین اما چوپ انگار که هیچ اتفاقی نیوفتاده لبخندی زد و سعی کرد صاف بشینه..
مینهو که سوژه ایی برای دست ان داخت چوپ پیاده کرده بود خیلی اروم شروع کرد به حرف زدن
-هوم..فکر کنم صدا از اشپزخونه بود..اره..
-اره اره ..منم متوجش شدم..
چوپ گفت و بعد دوبار تکونی به خودش داد صدایی بلند تری ازش خارج شد که از رو مبل بلند شد..
-خیله خب دیگه من دیگه میرم..مراقب خودتون باشین..
هردوتون تعظیمی کردین بعد از بدرقه کردن چوپ سمت مبلی که مینهو روش نشسته بود رفتی ..و لیوانی برداشتی و پر از ابش کردی..
یک قلوپ ازش خوردی که مینهو به حرف اومد
-هوم..چه قدرتی..
همین که مینهو گفت خنده ایی کردی که باعث شد کل محتویات تو دهنت به بیرون پرتاب بشه
همینطور که مینهم داشت به وضعیتت میخندید ضربه ایی بهش زدی و همینطور که سرفه میکردی ادامه دادی
-بابا...خفه ..شدم..
خنده ایی کرد و دستمالی بهت داد
بعد از چند مین که حالت خوب شد قلوپ دیگه ایی از اب خوردی و خودت رو تو بغلش جا دادی
-احساس کردم برای یک دقیقه خونه رفت هوا..
مینهو گفت که از حرفش خندت گرفت..ضربه ی ارومی به بازوش زدی..
-یا..خب پیش میاد..
-نه به خدا پیش نمیاد..
-مینهو..
-چیه..؟؟
-بابا معذب کردی بیچاره رو..
-مهم نیست بذار بیشتر بکشه..
خنده ایی کردی و بیشتر تو بغلش جا خوش کردی
مطمئن بودی مینهو تا این قضیه رو به کل جهان اعلام نکنه و چوپ رو سوژه ی همه نکن دست بردار نیست..
هانورا
19 سال داشتی
دانشگاهت تازه تعطیل شده بود ..همینطور پیاده داشتی سمت خونه میرفتی..که نزدیکی های خونه که شدی ..متوجه ماشینی شدی که تاحالا ندیده بودیش..
ماشین مینهو نبود..این رو فهمیده بودی..
رمز خونه زدی و وارد خونه شدی..
انتظار داشتی الان مینهو از اشپزخونه بیاد بیرون و بیاد محکم بغلت کنه..اما در کمال تعجب جوپ رو دیدی
که روی کاناپه لم داده بود و داشت با مینهو حرف میزد..
نگاهت رو از چوب به مینهویی که با کلافگی داشت باهاش حرف میزد دادی..
وارد خونه شدی .. بعد از بستن در هردو نگاهشون رو بهت دادن..
تعظیمی کردی..که چوب به حرف اومد..
-ا.ت..منتظر بودم ببینم کی میخوای از دانشگاهت بیای..
لبخند زورکیی زدی خواستی سمت پله ها بری ولی با حرف چوب وایسادی
-بیا..راحت باش بیا تو جمعمون..
لبخند کلافه ایی زدی و کنار مینهو نشستی
مینهو که انگار کلافه تر شده بود نزدیکت اومد و طوریی که فقط متوجه بشی دم گوشت زمزمه کرد..
-باهاش دهن به دهن نشو..
هوم یواشی گفتی که ادامه داد..
-لباست کوتاه نیست؟
تعجب کردی..نگاهی به لباست انداختی..شلوارک جین با پلیور ..اصلا هیچ عیبی نداشت
نگاهت رو به چشم های عصبی مینهو دادی و دوباره سرت رو پایین انداختی..
-دقیقا پیش پای تو داشتیم درموردت حرف میزدیم..
هومی گفتی و نگاهت رو به میز دادی..
چوپ تکونی خورد ..و بعد از تکون خوردنش صدایی ازش خارج شد..
هم تو هم مینهو شوکه شدین اما چوپ انگار که هیچ اتفاقی نیوفتاده لبخندی زد و سعی کرد صاف بشینه..
مینهو که سوژه ایی برای دست ان داخت چوپ پیاده کرده بود خیلی اروم شروع کرد به حرف زدن
-هوم..فکر کنم صدا از اشپزخونه بود..اره..
-اره اره ..منم متوجش شدم..
چوپ گفت و بعد دوبار تکونی به خودش داد صدایی بلند تری ازش خارج شد که از رو مبل بلند شد..
-خیله خب دیگه من دیگه میرم..مراقب خودتون باشین..
هردوتون تعظیمی کردین بعد از بدرقه کردن چوپ سمت مبلی که مینهو روش نشسته بود رفتی ..و لیوانی برداشتی و پر از ابش کردی..
یک قلوپ ازش خوردی که مینهو به حرف اومد
-هوم..چه قدرتی..
همین که مینهو گفت خنده ایی کردی که باعث شد کل محتویات تو دهنت به بیرون پرتاب بشه
همینطور که مینهم داشت به وضعیتت میخندید ضربه ایی بهش زدی و همینطور که سرفه میکردی ادامه دادی
-بابا...خفه ..شدم..
خنده ایی کرد و دستمالی بهت داد
بعد از چند مین که حالت خوب شد قلوپ دیگه ایی از اب خوردی و خودت رو تو بغلش جا دادی
-احساس کردم برای یک دقیقه خونه رفت هوا..
مینهو گفت که از حرفش خندت گرفت..ضربه ی ارومی به بازوش زدی..
-یا..خب پیش میاد..
-نه به خدا پیش نمیاد..
-مینهو..
-چیه..؟؟
-بابا معذب کردی بیچاره رو..
-مهم نیست بذار بیشتر بکشه..
خنده ایی کردی و بیشتر تو بغلش جا خوش کردی
مطمئن بودی مینهو تا این قضیه رو به کل جهان اعلام نکنه و چوپ رو سوژه ی همه نکن دست بردار نیست..
هانورا
۲۷.۸k
۲۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.