چند پارتی..وقتی روانی بود.. p1
چند پارتی..وقتی روانی بود.. p1
امروزیا دیگه بهش فکر نمیکنم..
یعنی دیگه اصلا بهش فکر نمیکنم..
جدی؟بهش فکر نمیکنی؟؟چطور میتونی بعد از اون همه خاطرات تلخ و شیرینی که باهم ساختین اینو بگی؟؟
تو باعث شدی..
قبول کن..
تو باعث شدی داخل اون بخش روان پریشی زندانی بشه..
تو باعث شدی اون همه دارو بخوره و بعد همه ی عوارضش رو تحمل کنه..
نه..تقصیر تو نبود..اصلا..
اون از همون اولش هم یک روانی بود..اما خوب بلد بود از چشم همه پنهانش کنه..
لبخندی میزد و بهم دروغ میگفت..
-هی من مواظبت هستم..من به کسی اسیب نمیرسونم..
غافل از اینکه اون توهم لعنتی همش با کفش های خاردار رو مخش راه میرفت..
اون صدا همیشه زیر گوشش زمزمه وار لب میزد..
-بکشش!..اره..همین الان بکشش!!
بیماریی که بهش مبتلا بود اسکزوفرنی پارانوئید بود..
یکی از شایع ترین نوع اسکزوفرنی که علائمش توهمات شنیداری..دیداری و همچنین خیالات بود..
بخاطر پارانوئیدی که داشت شک و سوظن داشت نابودش میکرد..
ذهنش پر شده بود توطئه چینی بر علیه اطرافیانش..
به این سادگی به کسی اعتماد نمیکرد ..دور خودش دیواری بلند و استواری کشیده بود..
زمانی اون دیوار تخریب شد که باهات روبه رو شد..
هنوز اون بی اعتمادی رو داشت ..اما خیلی کم بود..
البته میتونست مشکلش رو از همه مخفی کنه
غیر از یک نفر ..کسی که خیلی بهش اعتماد داشت..البته..
داشت..!!
هانورا
امروزیا دیگه بهش فکر نمیکنم..
یعنی دیگه اصلا بهش فکر نمیکنم..
جدی؟بهش فکر نمیکنی؟؟چطور میتونی بعد از اون همه خاطرات تلخ و شیرینی که باهم ساختین اینو بگی؟؟
تو باعث شدی..
قبول کن..
تو باعث شدی داخل اون بخش روان پریشی زندانی بشه..
تو باعث شدی اون همه دارو بخوره و بعد همه ی عوارضش رو تحمل کنه..
نه..تقصیر تو نبود..اصلا..
اون از همون اولش هم یک روانی بود..اما خوب بلد بود از چشم همه پنهانش کنه..
لبخندی میزد و بهم دروغ میگفت..
-هی من مواظبت هستم..من به کسی اسیب نمیرسونم..
غافل از اینکه اون توهم لعنتی همش با کفش های خاردار رو مخش راه میرفت..
اون صدا همیشه زیر گوشش زمزمه وار لب میزد..
-بکشش!..اره..همین الان بکشش!!
بیماریی که بهش مبتلا بود اسکزوفرنی پارانوئید بود..
یکی از شایع ترین نوع اسکزوفرنی که علائمش توهمات شنیداری..دیداری و همچنین خیالات بود..
بخاطر پارانوئیدی که داشت شک و سوظن داشت نابودش میکرد..
ذهنش پر شده بود توطئه چینی بر علیه اطرافیانش..
به این سادگی به کسی اعتماد نمیکرد ..دور خودش دیواری بلند و استواری کشیده بود..
زمانی اون دیوار تخریب شد که باهات روبه رو شد..
هنوز اون بی اعتمادی رو داشت ..اما خیلی کم بود..
البته میتونست مشکلش رو از همه مخفی کنه
غیر از یک نفر ..کسی که خیلی بهش اعتماد داشت..البته..
داشت..!!
هانورا
۲۲.۳k
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.