Psychic lover

Psychic lover۱۰

یکی از زیر دستام اونجا مرد!
خودم میدونستم که اون دختره
درست میگه ولی…عومم نمیخواستم
که فکر کنه طبق دستوراتش عمل میکنم.
باید صبر کنم زودتر شخصیتم که
ریانا رو میشناخت کنترل رو تو دستاش
بگیره.اسم اون شخص….(صدای افتادن چیزی)
اهههه این صدای فاکی از کجا اومد.
رفتم دیدم گلدون روی میز
افتاده و شکسته.
چه چیزی باعث شده این
بیفته.یکم که دقت کردم دیدم
پنجره ی خونه بازه.
من این چند روز تو عمارت‌ اینجا نبودم
یعنی کلی خاک اومده تو خونه!!
مگه زنم که قصه میخورم به درک اصن
خراب بشه
“سونا”
پاشدم خودم ورفتم حموم شستم و تو اینه به خودم
نگاه کردم.چه بدنی دارم جونننننمممم.
نوچ نوچ به بدن خودم چشم دارم!!باعث تاسفه
لباس پوشیدم تا برم خرید.
تو ی مسیر به کاپل ها نگاه
میکردم خیلی حسودیم میشد
راستش.ولی خوب تنهایی رو ترجیح
میدم.اما بدک نیست یکی
رو داشته باشی.
من هنوز۱۹سالمه زوده واسه ازدواج
ولی داشتن دوست
پسر بد نیست
تو این فکرا بودم که چیزی خورد
تو سرم و سیاهی!
…………
چشمام رو باز کردم تو یک اتاق بودم.
اتاقش تاریک بود اما معلوم بود روزه
سرم به شدت درد میکرد تنها کاری
که میتونستم بکنم این بود به
باعث و بانیش لعنت بفرستم
پا شدم رفتم دم در مثل اسکلا
با فکر این که در بازه سعی
کردم درو باز کنم اما….بله در بسته بود!
چند بار در زدم وقتی کسی نیومد
بیخیال رفتم روی اون تخته نشستم.
شروع کردم به گریه کردن.
اینجا کجاست که من رو آوردن.
واقعا من چه گناهی کردم.
همینجوری داشتم گریه میکردم که
یه نفر در رو باز کرد اومد تو
با چشمای تار شده از اشک نگاهش
کردم.تار بود…دیدم تار بود و نتونستم
ببینمش.ترسیدم که بره و
من دیگه
نتونم بفهمم کیه…تمام سعیمو کردم
کلی پلک زدم که صداش بلند
شد گفت
……:نگران نباش..!قرار نیست جایی برم
تو اینجا میمونی واسه همین میتونی
صورتم رو راحت ببینی.
صداش!
دیدگاه ها (۰)

Psychic lover۱۱صداش…صداش برام آشنا بود!نکنه،نکنه خودش باشهچش...

Psychic lover۱۲وقتی چشمام رو باز کردم…تو اون انباری نبودم.تو...

Psychic lover۹باید به سونگ یو بگم!که کاری درستی نکردن…با فکر...

Psychic lover۸سونا:من کاملا جدیم!!!چا اون:خو بگو دقیقا مشکلم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط