ازدواج اجبازی
ازدواج اجبازی
part: ۴
چند روز از اومدنش به این عمارت نحس گذشته بود
کوک صبح های زود میرفت سرکار و شب ها هم دیر برمیگشت
تنها سر میز نهار اون رو میدید
و چه بد که سکوتی که همیشه سر میز حاکم بود هیچوقت برطرف نمیشد و کسیم تلاشی نمیکرد اون سکوت سنگینو بشکنه!
با شنیدن صدای در فهمید که بالاخره جونگکوک از سرکارش برگشته
خواست بی اهمیت به این موضوع توی اتاقش بره که با شنیدن صدای نا آشنایی پاهاش سرجاشون میخکوب شدن!
اون الان صدای....
یه زن رو شنیده بود؟
گوش هاش رو تیز کرد تا صدارو واضح تر بشنوه!
٪(علامت اون دختره که اسمش الیزابته)
٪هیع کوک نگفته بودی عمارته به این بزرگی داری
_ خوشت اومده بیب؟
٪ اره اما...(نزدیکش شد و دو فاصله دو سانتیش ایستاد)
از صاحبش بیشتر خوشم اومده!
فاااک الان اون دختر رسما داشت با همسرش لاس میزد!
چرا دوست داشت برگرده اتاقش و به این موضوع بی اهمیت باشه اما... مثل اینکه پاهاش رو با یک چسب قوی به زمین چسبونده بودن و اون قادر نبود که حتی یه سانت تکون بخوره!
اصلا چه مرگش شده بود؟
مگه الان نباید بره همسرشو از اون دختر جدا کنه و فحش بارشون کنه؟
با شنیدن جمله ای که از جانب همسرش خطاب شد حس کرد برای ثانیه نفسش تو سینش حبس شده!
_ و تو نمیخوای این صاحب برات یه شب خوب رو بسازه؟
٪(خنده) معلومه که میخوام... ددی
با شنیدن صدای پایه اون دو نفر روی پله ها نفهمید چطور خودشو تو اتاقش پرت کرده و گریش گرفته....
شرایط:
۴۵ لایک
۶۴۰ عضو
۱۰ کامنت
☆________________________☆
دوووستان در چه حالیننن؟
بخدا پایانش هپی انده 😂
و اینکه یه موضوعی
همونطور که بعضیاتون میدونید تو ویسگون نمیشه پارت هارو خیلی طولانی آپ کرد
برای همین ممکنه بعضی از قسمت های فیک براتون جذاب نباشه
اما اگه به حمایت کردناتون ادامه بدید قول میدم تلاشم رو میکنم و فیک رو جذاب ترش میکنم که مورد پسندتون باشه (:
سر این پارت فشار خوردید یا نهههه؟؟ 😂❤
پارتایه بعد فشارش بیشتره✅😂
part: ۴
چند روز از اومدنش به این عمارت نحس گذشته بود
کوک صبح های زود میرفت سرکار و شب ها هم دیر برمیگشت
تنها سر میز نهار اون رو میدید
و چه بد که سکوتی که همیشه سر میز حاکم بود هیچوقت برطرف نمیشد و کسیم تلاشی نمیکرد اون سکوت سنگینو بشکنه!
با شنیدن صدای در فهمید که بالاخره جونگکوک از سرکارش برگشته
خواست بی اهمیت به این موضوع توی اتاقش بره که با شنیدن صدای نا آشنایی پاهاش سرجاشون میخکوب شدن!
اون الان صدای....
یه زن رو شنیده بود؟
گوش هاش رو تیز کرد تا صدارو واضح تر بشنوه!
٪(علامت اون دختره که اسمش الیزابته)
٪هیع کوک نگفته بودی عمارته به این بزرگی داری
_ خوشت اومده بیب؟
٪ اره اما...(نزدیکش شد و دو فاصله دو سانتیش ایستاد)
از صاحبش بیشتر خوشم اومده!
فاااک الان اون دختر رسما داشت با همسرش لاس میزد!
چرا دوست داشت برگرده اتاقش و به این موضوع بی اهمیت باشه اما... مثل اینکه پاهاش رو با یک چسب قوی به زمین چسبونده بودن و اون قادر نبود که حتی یه سانت تکون بخوره!
اصلا چه مرگش شده بود؟
مگه الان نباید بره همسرشو از اون دختر جدا کنه و فحش بارشون کنه؟
با شنیدن جمله ای که از جانب همسرش خطاب شد حس کرد برای ثانیه نفسش تو سینش حبس شده!
_ و تو نمیخوای این صاحب برات یه شب خوب رو بسازه؟
٪(خنده) معلومه که میخوام... ددی
با شنیدن صدای پایه اون دو نفر روی پله ها نفهمید چطور خودشو تو اتاقش پرت کرده و گریش گرفته....
شرایط:
۴۵ لایک
۶۴۰ عضو
۱۰ کامنت
☆________________________☆
دوووستان در چه حالیننن؟
بخدا پایانش هپی انده 😂
و اینکه یه موضوعی
همونطور که بعضیاتون میدونید تو ویسگون نمیشه پارت هارو خیلی طولانی آپ کرد
برای همین ممکنه بعضی از قسمت های فیک براتون جذاب نباشه
اما اگه به حمایت کردناتون ادامه بدید قول میدم تلاشم رو میکنم و فیک رو جذاب ترش میکنم که مورد پسندتون باشه (:
سر این پارت فشار خوردید یا نهههه؟؟ 😂❤
پارتایه بعد فشارش بیشتره✅😂
۱۹.۶k
۱۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.