ازدواج اجبازی
ازدواج اجبازی
part: ⁶
با شنیدن صدای در با دو از اشپزخونه خارج شد و سمت پذیرایی رفت
اما جیمین رو اونجا ندید.. تا خواست لب باز کنه و صداش بزنه یهو یه جسم کوچیک و تقریبا سبکی رویه کولش پرید
خب این عادت جیمین بود.. هروقت همو میدیدن جیمین رو کوله جونگکوک میپرید
_ اه چیمی این عادت مسخرتو تمومش کن
جیمین پسه کله ای بهش زد
~ خفه شو پسره ی بی عرضه
_ تو رو جون جدت بیا پایین چیم خیلیم سبک نیستیااا
~(رفت پایین) چقد بهت گفتم آشپزی یاد بگیر جی کی
_ تا وقتی خدمتکارا هستن چرا به خودم زحمت بدم
~ اوضاع با اِما خانوم چطوره
کوک چشم غره ای به پسربزگتر رفت
_ فضولیش به تو نیومده جوجه رنگی
جونگکوک که میدونست جیمین از صفت "جوجه رنگی" بدش میاد از دستی اینو گفت و به صورت حرصی پسربزگتر خنده ای کرد
~ جوجه رنگی خودتی توله خرگوش
و جیمین هم که میدونست کوک از این صفت بدش میاد از دستی بکارش برد
کوک آه کلافه ای کرد
_ یبارم که شده جدی باش و بیا اشپزی کنیم
~ منظورت اشپزی بکنمه دیگه؟ توکه از اشپزی هیچی بارت نیست
_ به تو چه جوجه
~خرگوش
_ جوجه
~ خرگووش
_ جوووجه
~ خرگوووش
_ جووووجهههه
~نزنم همین قابلمرو بکنم تو کونت جی کی
_ هه فکرشم نکن
~ گمشو برو بزار به کارم برسم مزاحم!
کوک چیزی نگفت و سمت پله ها رفت و با دیدن در نیمه باز اتاق اما که سرش تویه گوشیشه آه اسوده ای به خاطر لو نرفتنش از اینکه از جیمین درخواست کمک کرده کشید
حقیقتا تهیونگ هم اشپزیش خوب بود اما از اونجایی که مسافرت رفته بود از جیمین درخواست کرد
خواست دوباره سمت اشپزخونه بره که با دوباره شنیدن صدای در عمارت سر جاش خشک شد
اون دیگه کی بود؟
& هااای اقایون
_شما؟
بوورااام
اون دو نفر سریع همدیگرو بقل کردن
~ معرفی نمیکنید اِما خانم
جیمین که از اسپزخونه خارج شده بود پرسید
اوه ایشون بورام دوستمه
کوک و اِما که نگاهشون به اون دو نفر بود متوجه برق خاص تو چشم هردوشون شد
~ خوشبختم مادام
و بعد بوسه ای کف دست بورام زد
& منم موسیو
تقریبا یک ۳۰ ثانیه ای بود که اون نفر با نگاه خاصشون تقریبا داشتن همدیگرو قورت میدادن که صدای همزمان کوک و اِما به گوششون رسید
_ شما دو تا چتونههههه؟
شرایط
۵۰ لایک
۱۵ کامنت
۶۷۰ عضو
حواستون به علامت ها باشه
اما=
کوک=_
بورام=&
جیمین=~
part: ⁶
با شنیدن صدای در با دو از اشپزخونه خارج شد و سمت پذیرایی رفت
اما جیمین رو اونجا ندید.. تا خواست لب باز کنه و صداش بزنه یهو یه جسم کوچیک و تقریبا سبکی رویه کولش پرید
خب این عادت جیمین بود.. هروقت همو میدیدن جیمین رو کوله جونگکوک میپرید
_ اه چیمی این عادت مسخرتو تمومش کن
جیمین پسه کله ای بهش زد
~ خفه شو پسره ی بی عرضه
_ تو رو جون جدت بیا پایین چیم خیلیم سبک نیستیااا
~(رفت پایین) چقد بهت گفتم آشپزی یاد بگیر جی کی
_ تا وقتی خدمتکارا هستن چرا به خودم زحمت بدم
~ اوضاع با اِما خانوم چطوره
کوک چشم غره ای به پسربزگتر رفت
_ فضولیش به تو نیومده جوجه رنگی
جونگکوک که میدونست جیمین از صفت "جوجه رنگی" بدش میاد از دستی اینو گفت و به صورت حرصی پسربزگتر خنده ای کرد
~ جوجه رنگی خودتی توله خرگوش
و جیمین هم که میدونست کوک از این صفت بدش میاد از دستی بکارش برد
کوک آه کلافه ای کرد
_ یبارم که شده جدی باش و بیا اشپزی کنیم
~ منظورت اشپزی بکنمه دیگه؟ توکه از اشپزی هیچی بارت نیست
_ به تو چه جوجه
~خرگوش
_ جوجه
~ خرگووش
_ جوووجه
~ خرگوووش
_ جووووجهههه
~نزنم همین قابلمرو بکنم تو کونت جی کی
_ هه فکرشم نکن
~ گمشو برو بزار به کارم برسم مزاحم!
کوک چیزی نگفت و سمت پله ها رفت و با دیدن در نیمه باز اتاق اما که سرش تویه گوشیشه آه اسوده ای به خاطر لو نرفتنش از اینکه از جیمین درخواست کمک کرده کشید
حقیقتا تهیونگ هم اشپزیش خوب بود اما از اونجایی که مسافرت رفته بود از جیمین درخواست کرد
خواست دوباره سمت اشپزخونه بره که با دوباره شنیدن صدای در عمارت سر جاش خشک شد
اون دیگه کی بود؟
& هااای اقایون
_شما؟
بوورااام
اون دو نفر سریع همدیگرو بقل کردن
~ معرفی نمیکنید اِما خانم
جیمین که از اسپزخونه خارج شده بود پرسید
اوه ایشون بورام دوستمه
کوک و اِما که نگاهشون به اون دو نفر بود متوجه برق خاص تو چشم هردوشون شد
~ خوشبختم مادام
و بعد بوسه ای کف دست بورام زد
& منم موسیو
تقریبا یک ۳۰ ثانیه ای بود که اون نفر با نگاه خاصشون تقریبا داشتن همدیگرو قورت میدادن که صدای همزمان کوک و اِما به گوششون رسید
_ شما دو تا چتونههههه؟
شرایط
۵۰ لایک
۱۵ کامنت
۶۷۰ عضو
حواستون به علامت ها باشه
اما=
کوک=_
بورام=&
جیمین=~
۲۱.۸k
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.