ارسلان : از خواب بلند شدم دیدم تو تخت بغل هستی هم
ارسلان : از خواب بلند شدم دیدم تو تخت بغل هستی هم
هستی : ارسلان بیا دوباره ازدواج کنیم
ارسلان : چی
دیشب من پدر شدم چرا بغل توهم
هستی : تو دیشب ( کل ماجرا تعریف کردم )
ارسلان : ولی من دیشب مست بودم
هستی : واقا
ارسلان : معلومه
سریع رفتم پیش محراب چون همه اونجا بودن
محراب : بچه ها اون کثافت داره میاد اینجا
دیانا : نمیخوام ببینمش ( باگریه )
نیکا : از دیشب ک از بیمارستان مرخص شده داره گریه میکنه
پانیذ : اره ولی اونم باید بدونه چیکار کرده
ارسلان : رسیدم در باز کردن دیانا روی ی تخت با چشمای پر از اشک خوابیده بود
ممد و محراب : برو گمشو تو اتاق
ممد : بچش سقط شده بخاطر ضربه تو
ارسلان : من دیشب مست بودم
محراب : هر بار گند زدی مست بودی
دیانا : رفتم تو بهش گفتم فردا بیا دادگاه من دوست پسرم الاف تو نیستیم ک طلاقم نمیدی
ارسلان : دیانا تو دوست پسر داری
ممد : دیدم دیانا داره ارسلان اذیت میکنه همراهیش کردم
اره اگر باور نداری .....
دیانا : فردا شب بیا با دوست پسرم شام بخوریم
ارسلان : داشتم از حسودی میمردم قبول کردم
هستی : ارسلان بیا دوباره ازدواج کنیم
ارسلان : چی
دیشب من پدر شدم چرا بغل توهم
هستی : تو دیشب ( کل ماجرا تعریف کردم )
ارسلان : ولی من دیشب مست بودم
هستی : واقا
ارسلان : معلومه
سریع رفتم پیش محراب چون همه اونجا بودن
محراب : بچه ها اون کثافت داره میاد اینجا
دیانا : نمیخوام ببینمش ( باگریه )
نیکا : از دیشب ک از بیمارستان مرخص شده داره گریه میکنه
پانیذ : اره ولی اونم باید بدونه چیکار کرده
ارسلان : رسیدم در باز کردن دیانا روی ی تخت با چشمای پر از اشک خوابیده بود
ممد و محراب : برو گمشو تو اتاق
ممد : بچش سقط شده بخاطر ضربه تو
ارسلان : من دیشب مست بودم
محراب : هر بار گند زدی مست بودی
دیانا : رفتم تو بهش گفتم فردا بیا دادگاه من دوست پسرم الاف تو نیستیم ک طلاقم نمیدی
ارسلان : دیانا تو دوست پسر داری
ممد : دیدم دیانا داره ارسلان اذیت میکنه همراهیش کردم
اره اگر باور نداری .....
دیانا : فردا شب بیا با دوست پسرم شام بخوریم
ارسلان : داشتم از حسودی میمردم قبول کردم
۹.۷k
۱۹ آبان ۱۴۰۲