فیک چند پارتی (زخم عمیق) ازجیمین(فصل ۲ پارت ۳)
فیک چند پارتی (زخم عمیق) ازجیمین(فصل ۲ پارت ۳)
* پسر کوچولوم کجاست بیا دیگه مامانیو عذیت نکن باید بریم مزونمون
جین وو . امدم مامانی بریم
* وای پسر کوچولو کیوت من بریم
ا.ت وقتی چشمش به پسرش میوفتاد یاد جیمین میوفتاد اونا دقیقا مثل هم بودن
جیمین ویو
امروز یوریم منو مجبور کرد باهاش برم مزون معروفی که مرکز سئول بود یوریم دختر خوبیه اما من عاشقش نیستم من تنها یک عشق دارم که به خاطر اشتباهم از دستش دادم سوار ماشین شدم و همراه با یوریم به سمت مزون راه افتادم
یوریم . خب رسیدیم
& اوکی بریم
ا.ت ویو
توی مزون بودم معمولا خودم اینجا هستم وقتایی که خلوته امروزم خلوت بود و تا الان که هیچ کس نیومده بود جین وو هم رفته بود بیرون با مایا و قرار بود زود برگردن در باز شد
* اوه بالاخره یکی امد
ا.ت بادیدن فردی که دست تو دست یه زن روبه روش بود خشکش زد و سکوتی بینشون بود تا اینکه با صدای جین وو این سکوت شکسته شد
جین وو . مامانی من آمدم
با گفتن این حرف جین وو سریع به طرقفا.ت رفت و پرید بغلش ا.ت هم سر جین وو رو بوسید و بهش سلام کرد و در همون لحضه جیمین از دیدن پسری که توی بغل ا.ت بود و دقیقا شبیه خودش بود خشکش زده بود
میا . جیمین خودتی اووووو
یوریم . خانم شما از کجا نامزد من رو میشناسید
یوریم همزمان باگفتن این حرف دست جیمین روگرفت و جیمین با عصبانیت و شک گفت
& به من دست نزن
یوریم . جی .... جیمین عشقم چی میگی
& خفه شووو به من نگو عشقم مگه تو چیکاره ی منی
با گفتن این حرف جیمین حلقه ای که توی دستش بود رو داد به یوریم
& گمشوووو(داد)
یوریم با گریه از اونجا رفت بیرون
* آقا چیزی میخواستین شما
& ا.ت تو
* لطفا بهم نگید ا.ت
جیمین بدون توجه به حرف های ا.ت دستشو گرفت و بردش سمت ماشینش و سوارش کرد
* هوییی بزار من برم
بدون توجه به حرف های ا.ت به سمت عمارت حرکت کرد وقتی رسید رفت طبقه بالا ا.ت رو روی تخت انداخت
* هی ولم کن
& نمیشه بیبی قراره دوباره مال خودم بشی بدنت ماله خودمه
ا.ت جیمین رو حل داد و از اونجا بیرون رفت
شرطا
۲۰ لایک
۲۰ کامنت
* پسر کوچولوم کجاست بیا دیگه مامانیو عذیت نکن باید بریم مزونمون
جین وو . امدم مامانی بریم
* وای پسر کوچولو کیوت من بریم
ا.ت وقتی چشمش به پسرش میوفتاد یاد جیمین میوفتاد اونا دقیقا مثل هم بودن
جیمین ویو
امروز یوریم منو مجبور کرد باهاش برم مزون معروفی که مرکز سئول بود یوریم دختر خوبیه اما من عاشقش نیستم من تنها یک عشق دارم که به خاطر اشتباهم از دستش دادم سوار ماشین شدم و همراه با یوریم به سمت مزون راه افتادم
یوریم . خب رسیدیم
& اوکی بریم
ا.ت ویو
توی مزون بودم معمولا خودم اینجا هستم وقتایی که خلوته امروزم خلوت بود و تا الان که هیچ کس نیومده بود جین وو هم رفته بود بیرون با مایا و قرار بود زود برگردن در باز شد
* اوه بالاخره یکی امد
ا.ت بادیدن فردی که دست تو دست یه زن روبه روش بود خشکش زد و سکوتی بینشون بود تا اینکه با صدای جین وو این سکوت شکسته شد
جین وو . مامانی من آمدم
با گفتن این حرف جین وو سریع به طرقفا.ت رفت و پرید بغلش ا.ت هم سر جین وو رو بوسید و بهش سلام کرد و در همون لحضه جیمین از دیدن پسری که توی بغل ا.ت بود و دقیقا شبیه خودش بود خشکش زده بود
میا . جیمین خودتی اووووو
یوریم . خانم شما از کجا نامزد من رو میشناسید
یوریم همزمان باگفتن این حرف دست جیمین روگرفت و جیمین با عصبانیت و شک گفت
& به من دست نزن
یوریم . جی .... جیمین عشقم چی میگی
& خفه شووو به من نگو عشقم مگه تو چیکاره ی منی
با گفتن این حرف جیمین حلقه ای که توی دستش بود رو داد به یوریم
& گمشوووو(داد)
یوریم با گریه از اونجا رفت بیرون
* آقا چیزی میخواستین شما
& ا.ت تو
* لطفا بهم نگید ا.ت
جیمین بدون توجه به حرف های ا.ت دستشو گرفت و بردش سمت ماشینش و سوارش کرد
* هوییی بزار من برم
بدون توجه به حرف های ا.ت به سمت عمارت حرکت کرد وقتی رسید رفت طبقه بالا ا.ت رو روی تخت انداخت
* هی ولم کن
& نمیشه بیبی قراره دوباره مال خودم بشی بدنت ماله خودمه
ا.ت جیمین رو حل داد و از اونجا بیرون رفت
شرطا
۲۰ لایک
۲۰ کامنت
۵۳.۵k
۲۳ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.