فیک چند پارتی (زخم عمیق)از جیمین( فصل ۲ پارت ۱)
فیک چند پارتی (زخم عمیق)از جیمین( فصل ۲ پارت ۱)
پنج سال بعد
ا.ت دختری بود که از اول زندگیش بدبختی کشیده بود و باز هم بد بخت شد
۰۰۰۰۰فلش بک پنج سال قبل۰۰۰۰۰
& بیبی من میرم بیرون دیر بر میگردم
* باشه موچی نگران نباش من بیرون نمیرم
& باشه خدافظ
ا.ت توی دهنش
* ها ها برو پارک جیمین برو که منم میخوام برم بار
ا.ت گوشیو برداشت و با مایا تماس گرفت
مایا . الو ا.ت آماده ای
* نه هنوز آماده نشدم الان رفت زود بیا دنبالم من سریع آماده میشم
مایا . باشه
ا.ت سریع لباساش رو پوشید و آماده شد
داخل بار
ا.ت و مایا کاملا مست مست بودن و هیچی نمیفهمیدن تا اینکه یه مرد ناشناس دست ا.ت رو گرفت و بردش داخل یکی از اتاق های اونجا
* هی ..... تو ولم کن
مرد . خانم خوشگلی مثل شما تا اینجا آمده یه حالی به ما نمیده
ا.ت مقاوت میکرداما مرد لباس های ا.ت رو توی تنش پاره کرد ا.ت ناچار بطری شیشه ای رو برداشت و به سر اون مرد زد خوب صورتشو شناسایی کرد و بعد پابه فرار گذاشت با دستش لباساش رو نگه داشت به سمت ماشینش رفت و سریع ازاونجا دور شد رفت به سمت عمارت اشک از چشمام جاری شده بود رسید به عمارت ساعت ۲ بود و اون امیدوار بود که جیمین برنگشته باشه اما وقتی وارد شد جیمین رو دم در عمارت دید
& کدوم گوری بودی (داد)
* ع......عزیز
جیمین با دیدن لباس های پاره ا.ت حدسایی زد
& ل......لباسات چرا پاره هستن
* جیمین عشقم به خدا اونجوری که تو فکر میکنی نیست
& گمشو
* چی
جیمین رو به بادیگارداش کرد و گفت
& از اینجا بندازیدش بیرون
* جی.....جیمین چی......چی میگی
& نشنیدید چی گفتم بندازیدش بیرون
بادیگارد ها ا.ت رو از خونه پرت کردن بیرون ا.ت هم هی جیمین رو صدا میزد
جیمین ویو
از لباساش تونستم بفهمم یه اتفاقایی افتاده و تونستم بفهمم کجا بوده اما چرا چرا اینکارو کرد
اشکای جیمین قطره قطره میریختن
ا.ت ویو
دیگه خسته شدم و با پای پیاده از اونجا رفتم رفتم خونه ی مایا بهم لباس داد تا عوض کنم
مایا . گفتی صورتشو دیدی
* اره
مایا . خب ازش شکایت کن مدرک که داری منم شاهدم
یک هفته بعد
ا.ت از اون مرد شکایت کرده بود و امروز روز دادگاه بود توی این یک هفته هیچ تماسی از طرف جیمین نداشت خودشم سعی کرد به جیمین زنگ نزنه
مایا . ا.ت حاضری بریم
* اره بریم
مایا . واو دختر چه خوشگل شدی (عکس لباس ا.ت پست بعد)
پنج سال بعد
ا.ت دختری بود که از اول زندگیش بدبختی کشیده بود و باز هم بد بخت شد
۰۰۰۰۰فلش بک پنج سال قبل۰۰۰۰۰
& بیبی من میرم بیرون دیر بر میگردم
* باشه موچی نگران نباش من بیرون نمیرم
& باشه خدافظ
ا.ت توی دهنش
* ها ها برو پارک جیمین برو که منم میخوام برم بار
ا.ت گوشیو برداشت و با مایا تماس گرفت
مایا . الو ا.ت آماده ای
* نه هنوز آماده نشدم الان رفت زود بیا دنبالم من سریع آماده میشم
مایا . باشه
ا.ت سریع لباساش رو پوشید و آماده شد
داخل بار
ا.ت و مایا کاملا مست مست بودن و هیچی نمیفهمیدن تا اینکه یه مرد ناشناس دست ا.ت رو گرفت و بردش داخل یکی از اتاق های اونجا
* هی ..... تو ولم کن
مرد . خانم خوشگلی مثل شما تا اینجا آمده یه حالی به ما نمیده
ا.ت مقاوت میکرداما مرد لباس های ا.ت رو توی تنش پاره کرد ا.ت ناچار بطری شیشه ای رو برداشت و به سر اون مرد زد خوب صورتشو شناسایی کرد و بعد پابه فرار گذاشت با دستش لباساش رو نگه داشت به سمت ماشینش رفت و سریع ازاونجا دور شد رفت به سمت عمارت اشک از چشمام جاری شده بود رسید به عمارت ساعت ۲ بود و اون امیدوار بود که جیمین برنگشته باشه اما وقتی وارد شد جیمین رو دم در عمارت دید
& کدوم گوری بودی (داد)
* ع......عزیز
جیمین با دیدن لباس های پاره ا.ت حدسایی زد
& ل......لباسات چرا پاره هستن
* جیمین عشقم به خدا اونجوری که تو فکر میکنی نیست
& گمشو
* چی
جیمین رو به بادیگارداش کرد و گفت
& از اینجا بندازیدش بیرون
* جی.....جیمین چی......چی میگی
& نشنیدید چی گفتم بندازیدش بیرون
بادیگارد ها ا.ت رو از خونه پرت کردن بیرون ا.ت هم هی جیمین رو صدا میزد
جیمین ویو
از لباساش تونستم بفهمم یه اتفاقایی افتاده و تونستم بفهمم کجا بوده اما چرا چرا اینکارو کرد
اشکای جیمین قطره قطره میریختن
ا.ت ویو
دیگه خسته شدم و با پای پیاده از اونجا رفتم رفتم خونه ی مایا بهم لباس داد تا عوض کنم
مایا . گفتی صورتشو دیدی
* اره
مایا . خب ازش شکایت کن مدرک که داری منم شاهدم
یک هفته بعد
ا.ت از اون مرد شکایت کرده بود و امروز روز دادگاه بود توی این یک هفته هیچ تماسی از طرف جیمین نداشت خودشم سعی کرد به جیمین زنگ نزنه
مایا . ا.ت حاضری بریم
* اره بریم
مایا . واو دختر چه خوشگل شدی (عکس لباس ا.ت پست بعد)
۵۶.۶k
۲۳ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.