part:4
part:4
گیسوکمند #ــ بانوازش دستی روی گونم چشامو باز کردم چشام تار میدید سیاهی میرفت
اون چش ابیه بود
عصبی گفتم ؛دستتونو بم نزنین کثافت دستش کنار لبم فرود امد که اخ بی اراده گفتم و گفتم؛دستتو بهم نزن مگ خری
که با صدایی که رگه های خشم توش بود گفت :کی این کارو کرده /؟
بخدا خنگه اینجا مگ چن نفر هس دو نفرن دیگ نمدونم شاید بیشتر
که با غیظو پرویی گفتم؛سگات هار شدن افتادن بجونم چیکار کنیم خوب ی مشت بی پدر و مادر ریختن دور سرم
نفسشو کشدار فرستاد بیرون و با قدم های محکم رفت بیرون
صدای عصبیشو میتونستم بشنوم اما خیلی نمیفهمیدم چی میگه
-مرااااددددد من الااان به لئون چی بگم هاان ب چ جسارتی رفتی داخل وزدیش هاا برو ...برو خداتو شکر کن که دست راستی وگرنه الان اینجا نفلت کرده بود حق نداری دیگ حتی بیای اینجا و بری اون انباریی .....گمشو واساده منو نگا میکنه
هه ....اقا نمیدونه چیکار کنه ریئسش دعواش میکنه ک منو کتک زدن
داشتم با چشم دونبال راه فراری میکشتم اما نبود ی پنجره کوچیک بالای دیوار ک توسط میله ها جوش خورده بود
و ی در اهنین فک نکنم بتونم
درو باز کنم اه اه لعنتی صدای قفل شدن در و قدماشو شنیدم سرمو بالا نیووردم نگاش کنم بره بمیره
که رو زانو نشست و دستامو و باز کرد تعجب زده گفتم :مطمئنی؟
که گفت ؛ن ولی راه فراری نداری کوچولو
همین که دستمو و پاهامو باز کرد با مشت زدم ت دهنش دستم خرد شد که یکم به عقب متمایل شد گفتم :این بخاطر سیگاری ک رودستم خاموش شد
با لگد زدم تو شکمش و اون دفاعی نمیکرد و گفتم این بخاطر سیلی زدن اون خرع
بهش نزدیک شدم و با کف دست زدم تو کتف اش و گفتم :اینم بخاطر این ک منو دزدیدین
کع دیگ عصبی شد و گفت :قرار نبود مص ببر وحشی بپری اروم بگیر عه
عصبی بسمت دره اهنین دویدم و مشتو لگدامو نوش جانش کردم .
واقعن از بس زدمش استخونام خرد شده بودن اما.اون همچنان روی کاناپه خنسرد نگاه میکرد
گیسوکمند #ــ بانوازش دستی روی گونم چشامو باز کردم چشام تار میدید سیاهی میرفت
اون چش ابیه بود
عصبی گفتم ؛دستتونو بم نزنین کثافت دستش کنار لبم فرود امد که اخ بی اراده گفتم و گفتم؛دستتو بهم نزن مگ خری
که با صدایی که رگه های خشم توش بود گفت :کی این کارو کرده /؟
بخدا خنگه اینجا مگ چن نفر هس دو نفرن دیگ نمدونم شاید بیشتر
که با غیظو پرویی گفتم؛سگات هار شدن افتادن بجونم چیکار کنیم خوب ی مشت بی پدر و مادر ریختن دور سرم
نفسشو کشدار فرستاد بیرون و با قدم های محکم رفت بیرون
صدای عصبیشو میتونستم بشنوم اما خیلی نمیفهمیدم چی میگه
-مرااااددددد من الااان به لئون چی بگم هاان ب چ جسارتی رفتی داخل وزدیش هاا برو ...برو خداتو شکر کن که دست راستی وگرنه الان اینجا نفلت کرده بود حق نداری دیگ حتی بیای اینجا و بری اون انباریی .....گمشو واساده منو نگا میکنه
هه ....اقا نمیدونه چیکار کنه ریئسش دعواش میکنه ک منو کتک زدن
داشتم با چشم دونبال راه فراری میکشتم اما نبود ی پنجره کوچیک بالای دیوار ک توسط میله ها جوش خورده بود
و ی در اهنین فک نکنم بتونم
درو باز کنم اه اه لعنتی صدای قفل شدن در و قدماشو شنیدم سرمو بالا نیووردم نگاش کنم بره بمیره
که رو زانو نشست و دستامو و باز کرد تعجب زده گفتم :مطمئنی؟
که گفت ؛ن ولی راه فراری نداری کوچولو
همین که دستمو و پاهامو باز کرد با مشت زدم ت دهنش دستم خرد شد که یکم به عقب متمایل شد گفتم :این بخاطر سیگاری ک رودستم خاموش شد
با لگد زدم تو شکمش و اون دفاعی نمیکرد و گفتم این بخاطر سیلی زدن اون خرع
بهش نزدیک شدم و با کف دست زدم تو کتف اش و گفتم :اینم بخاطر این ک منو دزدیدین
کع دیگ عصبی شد و گفت :قرار نبود مص ببر وحشی بپری اروم بگیر عه
عصبی بسمت دره اهنین دویدم و مشتو لگدامو نوش جانش کردم .
واقعن از بس زدمش استخونام خرد شده بودن اما.اون همچنان روی کاناپه خنسرد نگاه میکرد
۱۰.۲k
۱۳ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.