part 34
part 34
ویو ات
با تیغی که پایینه گردنم میکشید چشمام بازو بسته میشد همش عرق میکردم و درد میکشیدم هیچی نمیگفتم
دونگی: خوب میشنوم
ات:هیچی نمیدونم(در حالی که نفس نفس میزد)
ویو ات
دونگی دست از کاراش برداشت که همون دیقه صدایه اسلحه بگوشمون خورد که یه نگهبان اومد و گفت که بهشون حمله کردن
دونگی: دستاشو باز کنید و باهام بیارش
دستامو باز کردن و منو بزور با خودشون میکشیدن منم هم میخواستم خودمو از دستشون باز کنم اما نمیتونستم داد میزدم که صدامو بشنون دسته اون مرده رو گاز گرفتم و داشتم به سمته صدا های که میشنویدم میرفتم که قلبم درد گرفت و همونجا از حال رفتم
دونگی: برو بیارش(روبه نگهبان)
با مشتی که به صورتم خورد اوفتادم زمین
دونگی:چه مرگته
تهیونگ:پس که دست به اموالم زدی ها(داد)
دونگی : اوووو پس اونم واست مهمه
ویو تهیونگ
انقد عصبانی بودم که هر چی دونگی رو کتک میرذم اما بازم راحت نمیشدم
که با صدایه کوک از کتکش دست برداشتم
کوک: تهیونگ ات نفس نمیکشه نبض نداره
تهیونگ:چی( با نگارانی رفت پیشه ات)
دونگیو یادش رفتم اون از فرست استفاده کرد و فرار کرد تهیونگ با عجله رفن پیشه ات و سرشو گذاشت رویه قلبش
نرمال نبود زود براید استایل بغلش کرد و رفتم سمته ماشین سواره ماشین کرد کوک هم راننده گی میکرد
سرشو گذاشته بود رویه سینش و همش میگفت ترو خدا ات ترکم نکن روشناییه زنده گیم
تهیونگ:پرستار ورنکاردو بیارن
ورانکاردو اوردن و ات رو روش گذاشتن
تهیونگ در حالی که به دیوار تکیه داده بود شکه بود و همش زخمایه ات تویه زهنش بود و با صدایی که به گوشش خورد رفت دم دره اوتاق و به ات نگاه کرد
دکتر : ضربان قلب نداره دستکایه شوک رو بیار زود
دکتر یه بار به ات شوک داد و ضربانه قلبه ات میزان نشد دفعه دومم همین کارو کرد اما بازم خوب نشد در همین حال تهیونگ اومد و دسته ات رو گرفت و بوسش کرد با خونسردی گفت ترو خدا ترکم نکن دوستدارم
دکتر: ضربانه قلبش میازن نمیشد ساعته مرگ
ادامه دارد.....
ویو ات
با تیغی که پایینه گردنم میکشید چشمام بازو بسته میشد همش عرق میکردم و درد میکشیدم هیچی نمیگفتم
دونگی: خوب میشنوم
ات:هیچی نمیدونم(در حالی که نفس نفس میزد)
ویو ات
دونگی دست از کاراش برداشت که همون دیقه صدایه اسلحه بگوشمون خورد که یه نگهبان اومد و گفت که بهشون حمله کردن
دونگی: دستاشو باز کنید و باهام بیارش
دستامو باز کردن و منو بزور با خودشون میکشیدن منم هم میخواستم خودمو از دستشون باز کنم اما نمیتونستم داد میزدم که صدامو بشنون دسته اون مرده رو گاز گرفتم و داشتم به سمته صدا های که میشنویدم میرفتم که قلبم درد گرفت و همونجا از حال رفتم
دونگی: برو بیارش(روبه نگهبان)
با مشتی که به صورتم خورد اوفتادم زمین
دونگی:چه مرگته
تهیونگ:پس که دست به اموالم زدی ها(داد)
دونگی : اوووو پس اونم واست مهمه
ویو تهیونگ
انقد عصبانی بودم که هر چی دونگی رو کتک میرذم اما بازم راحت نمیشدم
که با صدایه کوک از کتکش دست برداشتم
کوک: تهیونگ ات نفس نمیکشه نبض نداره
تهیونگ:چی( با نگارانی رفت پیشه ات)
دونگیو یادش رفتم اون از فرست استفاده کرد و فرار کرد تهیونگ با عجله رفن پیشه ات و سرشو گذاشت رویه قلبش
نرمال نبود زود براید استایل بغلش کرد و رفتم سمته ماشین سواره ماشین کرد کوک هم راننده گی میکرد
سرشو گذاشته بود رویه سینش و همش میگفت ترو خدا ات ترکم نکن روشناییه زنده گیم
تهیونگ:پرستار ورنکاردو بیارن
ورانکاردو اوردن و ات رو روش گذاشتن
تهیونگ در حالی که به دیوار تکیه داده بود شکه بود و همش زخمایه ات تویه زهنش بود و با صدایی که به گوشش خورد رفت دم دره اوتاق و به ات نگاه کرد
دکتر : ضربان قلب نداره دستکایه شوک رو بیار زود
دکتر یه بار به ات شوک داد و ضربانه قلبه ات میزان نشد دفعه دومم همین کارو کرد اما بازم خوب نشد در همین حال تهیونگ اومد و دسته ات رو گرفت و بوسش کرد با خونسردی گفت ترو خدا ترکم نکن دوستدارم
دکتر: ضربانه قلبش میازن نمیشد ساعته مرگ
ادامه دارد.....
۱۰.۳k
۱۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.