پارت ۱۱۱ Blood moon
پارت ۱۱۱ Blood moon
کوک:به خدا کاریت ندارم فقط میخوام کنارت بخوابم
حرفی نزدم اونم اومد رو تخت بزور خودشو جا کرد داشتم پرس میشدم
ا/ت: له شدم بلند شو
کوک:خوب پس پاشو بریم تو اون اتاق
هرچی بود بهتر ازین بود که تا صبح اینجا اسفالت بشم
بلند شدم و رفتم تو اتاقش
جونگکوک وسط دراز کشیدو من از پشت بغل کرد و یه پاشم انداخت روم
ا/ت:کوکی جان شما راحتی؟
کوک:بلهههههههههههه ،مگه میشه شما تو بغلم باشی و من راحت نباشم
ا/ت:نههههههههههه
صورتمو بوسیدو گفت
کوک:حالا بخواب شب بخیر
شب بخیری گفتم و چشام و بستم ولی هرکاری میکردم خوابم نمیبرد
طوری که بیدار نشه با هزار مکافات چرخیذم طرفش تکه ای از موهاشو که رو صورتش ریخته بود کنار زدم
خیلی جذاب بود
باید سعی میکردم دوسش داشته باشم
درسته از خانواده و دوستام جدام کرد ولی بابای بچم که بود
شوهر خودمم که بود لباشو بوسیدم تو فکر فرو رفتم
دلم برای داداش و دوستام حسابی تنگ شده بود با یادشون اشک تو چشام جمع شد
ولی سریع خودمو کنترل کردم
اهی کشیدم و سرمو رو سینه جونگکوک گذاشتم تا صبح خوابم نبرد
نزدیکای صبح بود که چشامو رو هم گذاشتم
با سرو صدایی که از طبقه پایین میومد بیدار شدم و از اتاق زدم بیرون
رفتم حموم و دوش گرفتم
کوک:به خدا کاریت ندارم فقط میخوام کنارت بخوابم
حرفی نزدم اونم اومد رو تخت بزور خودشو جا کرد داشتم پرس میشدم
ا/ت: له شدم بلند شو
کوک:خوب پس پاشو بریم تو اون اتاق
هرچی بود بهتر ازین بود که تا صبح اینجا اسفالت بشم
بلند شدم و رفتم تو اتاقش
جونگکوک وسط دراز کشیدو من از پشت بغل کرد و یه پاشم انداخت روم
ا/ت:کوکی جان شما راحتی؟
کوک:بلهههههههههههه ،مگه میشه شما تو بغلم باشی و من راحت نباشم
ا/ت:نههههههههههه
صورتمو بوسیدو گفت
کوک:حالا بخواب شب بخیر
شب بخیری گفتم و چشام و بستم ولی هرکاری میکردم خوابم نمیبرد
طوری که بیدار نشه با هزار مکافات چرخیذم طرفش تکه ای از موهاشو که رو صورتش ریخته بود کنار زدم
خیلی جذاب بود
باید سعی میکردم دوسش داشته باشم
درسته از خانواده و دوستام جدام کرد ولی بابای بچم که بود
شوهر خودمم که بود لباشو بوسیدم تو فکر فرو رفتم
دلم برای داداش و دوستام حسابی تنگ شده بود با یادشون اشک تو چشام جمع شد
ولی سریع خودمو کنترل کردم
اهی کشیدم و سرمو رو سینه جونگکوک گذاشتم تا صبح خوابم نبرد
نزدیکای صبح بود که چشامو رو هم گذاشتم
با سرو صدایی که از طبقه پایین میومد بیدار شدم و از اتاق زدم بیرون
رفتم حموم و دوش گرفتم
۶.۶k
۳۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.