قسمت سوم آتش انتقام

( قسمت سوم: آتش انتقام )
.
.
چند روز پام رو از خونه بیرون نگذاشتم ... غرورم به شدت خدشه دار شده بود ... تا اینکه اون روز مندلی زنگ زد و گفت که به اون پیشنهاد ازدواج داده و در کمال ادب پیشنهادش رد شده ... و بهم گفت یه احمقم که چنین پسر با شخصیت و مودبی رو رد کردم و ... .
.
دیگه خون جلوی چشمم رو گرفته بود ... می خواستم به بدترین شکل ممکن حالش رو بگیرم ... .
پس به خاطر لباس پوشیدن و رفتارم من رو انتخاب کردی ... من اینطوری لباس می پوشیدم چون در شان یک دختر ثروتمند اصیل نیست که مثل بقیه دخترها لباس بپوشه و رفتار کنه ... .
.
همون طور که توی آینه نگاه می کردم، پوزخندی زدم و رفتم توی اتاق لباس هام ... گرون ترین، شیک ترین و زیباترین تاپ و شلوارک مارکدارم رو پوشیدم ... موهام رو مرتب کردم ... یکم آرایش کردم ... و رفتم دانشگاه ... .
.
از ماشین که پیاده شدم واکنش پسرها دیدنی بود ... به خودم می گفتم اونم یه مرده و ته دلم به نقشه ای که براش کشیده بودم می خندیدم ...
.
#شیعه
#ره_یافته
#تازه_مسلمان
دیدگاه ها (۸)

( ... قسمت چهارم: من جذاب ترم یا ).بالاخره توی کتابخونه پیدا...

( ... قسمت پنجم: مرگ یا غرور )..غرورم له شده بود ... همه از ...

( قسمت دوم: تا لحظه مرگ )..تو با خودت چی فکر کردی که اومدی ب...

اینم داستان دوم( قسمت اول: با من ازدواج می کنید؟ ).توی دانشگ...

game of love and hate(part 17)

سفید تر از برف :)(: سیاه تر از خاکستر p7

فیک جیمین تک پارتی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط