tough love part38 🗝️🪦⛓️🫦
tough love part38 🗝️🪦⛓️🫦
➕: اشکال تو اینه متوجه ی حرف زدنتم نمیشی
بچه هامون بچه هامون (جعبه رو پرت کردم سمتش)
➖: آخه من چی به تو گفتم؟
➕: برو
از زبان تهیونگ
یدفه سبک موسیقی از شاد سمت غم رفت و حال و هوا رو برای جونگ کوک و ات غم انگیز تر کرد
تو همین حین یه سوال دهنمو درگیر کرد که کارول بود لعنتی دختره ی بد زاد نمی دونم چی داره که منو جذب خودش کرده
برگشتم سمتش که دیدم اونم همین کار کرد
تهیونگ و کارول همزمان: ازدواج کردی؟
هردو مون از هماهنگی غیر منتظره ای که داشتیم خندمون گرفت
کارول: نه
گفتم: منم نه
کارول: تا حالا هم به دختری علاقه نداشتی که بری خواستگاریش؟
گفتم: علاقه که... اومم نه (ازدواج من با ات برای اینکه مال و اموالش رو تصاحب کنم و یه صورت حسابی رو با جونگ کوک حل و فصل کنم البته بدمم نمی اومد از بودن با همچین دختری یه لذتی هم برده باشم)
... تو چی؟
کارول: من چرا...
یه بار یه مرد متاهل که سه تا بچه داشت بهم پیشنهاد ازدواج داد اما من ردش کردم
گفتم: سه تا بچه؟ حالا چرا؟ چرا ردش کردی؟
کارول: چون عاشق شوهر سابق خواهرمم اما اونم به شدت عاشق خواهرمه و ولش نمیکنه
درسته که خوشبختی خواهرمو می خوام و اصلا نمی خوام بینشون حتی یه ذره هم فاصله و جدایی به وجود بیاد اما نمی دونم تا کی قراره حسمو ازش مخفی کنم
چون من عاشق جونگ کوکم و اون... می دونم که متعلق به من نیست مال ات عه و تو ات رو ازش گرفتی
درسته که جونگ کوک شوهر خواهرمه اما نمی زارم کسی ناراحتش کنه و تو با گرفتن ات ازش داری قلبشو زیر پات له میکنی و منم همراه با اون عذاب میدی
درد کشیدنا و ناراحتی های جونگ کوک چیزیه که منم باهاش شریکم درد اون درد منم هست
که اینطور پس موضوع از این قراره نمی دونستم جونگ کوک انقدر خواهان داره اونم با این اخلاق گندش که فکر کنم همین انقدر خاصش کرده که همه براش می میرن
از زبان ات
➖: چرا به خدا عوض میشم حتی همین الآنم دارم...
➕: من دیگه عوض نمیشم
برو همین الان بند و بساست رو جمع می کنی میری بیرون
با هر قدمم ازش دور تر می شدم و به سمت میزی که کارول و تهیونگ نشسته بودن نزدیک تر میشدم که دقیقاً بالا سر سون قرار گرفتم
➕: این جونگ کوکه.... ببخشید برای همه چی که امشب اتفاق افتاد
ببخشید... شب بخیر
از این محیط خفه و خسته کننده دور شدم و رفتم تو اتاقم که چشمم خورد به جعبه هدیه ی خیلی بزرگ که رو تختم تو بغل یه خرس عروسکیه صورتی که فکر کنم ۲ متر بود قرار داشت و خیلی کیوت و ناز بود
وقتی رفتم سمتش یه یاد داشتی روی جعبه قرارداشت که از طرف...
شرط
۹۰ لایک ۱۰۰ کام
➕: اشکال تو اینه متوجه ی حرف زدنتم نمیشی
بچه هامون بچه هامون (جعبه رو پرت کردم سمتش)
➖: آخه من چی به تو گفتم؟
➕: برو
از زبان تهیونگ
یدفه سبک موسیقی از شاد سمت غم رفت و حال و هوا رو برای جونگ کوک و ات غم انگیز تر کرد
تو همین حین یه سوال دهنمو درگیر کرد که کارول بود لعنتی دختره ی بد زاد نمی دونم چی داره که منو جذب خودش کرده
برگشتم سمتش که دیدم اونم همین کار کرد
تهیونگ و کارول همزمان: ازدواج کردی؟
هردو مون از هماهنگی غیر منتظره ای که داشتیم خندمون گرفت
کارول: نه
گفتم: منم نه
کارول: تا حالا هم به دختری علاقه نداشتی که بری خواستگاریش؟
گفتم: علاقه که... اومم نه (ازدواج من با ات برای اینکه مال و اموالش رو تصاحب کنم و یه صورت حسابی رو با جونگ کوک حل و فصل کنم البته بدمم نمی اومد از بودن با همچین دختری یه لذتی هم برده باشم)
... تو چی؟
کارول: من چرا...
یه بار یه مرد متاهل که سه تا بچه داشت بهم پیشنهاد ازدواج داد اما من ردش کردم
گفتم: سه تا بچه؟ حالا چرا؟ چرا ردش کردی؟
کارول: چون عاشق شوهر سابق خواهرمم اما اونم به شدت عاشق خواهرمه و ولش نمیکنه
درسته که خوشبختی خواهرمو می خوام و اصلا نمی خوام بینشون حتی یه ذره هم فاصله و جدایی به وجود بیاد اما نمی دونم تا کی قراره حسمو ازش مخفی کنم
چون من عاشق جونگ کوکم و اون... می دونم که متعلق به من نیست مال ات عه و تو ات رو ازش گرفتی
درسته که جونگ کوک شوهر خواهرمه اما نمی زارم کسی ناراحتش کنه و تو با گرفتن ات ازش داری قلبشو زیر پات له میکنی و منم همراه با اون عذاب میدی
درد کشیدنا و ناراحتی های جونگ کوک چیزیه که منم باهاش شریکم درد اون درد منم هست
که اینطور پس موضوع از این قراره نمی دونستم جونگ کوک انقدر خواهان داره اونم با این اخلاق گندش که فکر کنم همین انقدر خاصش کرده که همه براش می میرن
از زبان ات
➖: چرا به خدا عوض میشم حتی همین الآنم دارم...
➕: من دیگه عوض نمیشم
برو همین الان بند و بساست رو جمع می کنی میری بیرون
با هر قدمم ازش دور تر می شدم و به سمت میزی که کارول و تهیونگ نشسته بودن نزدیک تر میشدم که دقیقاً بالا سر سون قرار گرفتم
➕: این جونگ کوکه.... ببخشید برای همه چی که امشب اتفاق افتاد
ببخشید... شب بخیر
از این محیط خفه و خسته کننده دور شدم و رفتم تو اتاقم که چشمم خورد به جعبه هدیه ی خیلی بزرگ که رو تختم تو بغل یه خرس عروسکیه صورتی که فکر کنم ۲ متر بود قرار داشت و خیلی کیوت و ناز بود
وقتی رفتم سمتش یه یاد داشتی روی جعبه قرارداشت که از طرف...
شرط
۹۰ لایک ۱۰۰ کام
۳۵.۸k
۲۴ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.