tough love part40 🗝️🪦⛓️🫦
tough love part40 🗝️🪦⛓️🫦
از زبان جونگ کوک
امشب اولین شبی نیست که بدترین شب زندگیمو رو تو تاریکی هام محو میکنم
خسته بودم کلافه نا امید داغون بی حس دیوونه هر کوفتی که به ذهن برسه بودم
هرکاری که میکنم بی فایدست هر قدمی که برمیدارم فقط بیشتر ازم دور میشه
اون موقع که ولش کردم بجای اینکه پی خوش گذرونی های خودم باشم و نادیدش بگیرم باید کنار خودم نگهش میداشتم و امروز همچین حسی رو نداشتم
بجای اینکه وقتامو با اون دخترای لعنتی بگذرونم باید کاری می کردم که الان رفتنش فرقی با مردنش نداشته باشه
دیر متوجه شدم دارم چه اشتباهاتی رو مرتکب میشم و وقتی که فهمیدم چه غلطایی کردم دیگه ات رو کنار خودم نداشتم
دنیا داشت رو سرم خراب میشد زندگیم بعد از رفتنش تباه شده
فقط یک هفته دیگه مهلت دارم برش گردونم اما تا الان هرکاری که میکنم انگار... انگار فقط دارم فقط دور سر خودم می چرخم و به هیچ جا هم نمی رسم
دیگه هیچ دکتر و دارو و دوائی جلودارم نیست نمی تونه کنترلم کنه
تنها چیزی که حس می کردم مشتای محکمی بود که به دیوار می کوبیدم اگه می تونستم قطعا تهیونگو میکشتم اما الان دیگه از سر راه برداشتنش غیرممکن شده چون اگه ات بفهمه...
گچ دیوار خورد شد و ریخت دردی که از دوریه ات تو سینم سنگینی میکرد قابل مقایسه با دردی که حاصل از هر مشت محکمی که به دیوار میزدم تا عصبانیتم خالی کنم نبود
هیچ دردی بجز دونستم اینکه ات دیگه برنمیگرده حس نمی کردم
می دونم که ات نمی خواد منو ببینه اما چونگ هی رو چی؟ تحمل یه ثانیه دوریشو ندارم دیدن فیلما و عکسامون کنار هم حالمو خراب تر می کرد اما تنها چیزی بود که می تونم حس کنم این بود که حالا ات چقدر ازم دوره
از زبان ات فردای اون شب
تو یه شهر بازیه کوچیک که سقف دار بود و محوطه ی کوچیکی بود با چونگ هی قرار گزاشتم درواقع اون پیشنهاد قرار رو داد
چونگ هی: چرا یه فرصت دیگه به جونگ کوک نمیدی؟
می دونم مرتکب چه کاراییه که باهات کرده اما...
اون الان خیلی پشیمونه اگه ولش کنی و نادیدش بگیری... نمی تونم تضمین کنم که قاتل یه مردی میشی که با جون و دل عاشقته
➕: تقصیر خودشه خب... شبا خیلی دیر می اومد خونه و صبا هم خیلی زود می رفت
هیچ کاری برای موندم نکرد... تنها کاری که کرد فقط گیرای بیخودی گرفت و غر و داد زد سرم
همیشه موقع مهمونی ها خودش تنهایی می رفت و وقتی عصبانی میشد داد و زورشو رو من خالی می کرد
یه بار نشد ما جایی بریم و بهم خوش بگذره همیشه آخرش دعوامون می شد اونم همش تقصیر خود جونگ کوک بود نه من چون خیلی متعصبیه فکر میکنه دیگه مالکمه و به خودش اجازه میده هرکاری که دلش بکشه باهام بکنه
چونگ هی:یعنی دیگه فرصتی براش باقی نمونده؟
➕:نه
چونگ هی (یه لبخند غم انگیز و متأسف وارانه)
شرط
۱۰۰ لایک ۱۰۰ کام
از زبان جونگ کوک
امشب اولین شبی نیست که بدترین شب زندگیمو رو تو تاریکی هام محو میکنم
خسته بودم کلافه نا امید داغون بی حس دیوونه هر کوفتی که به ذهن برسه بودم
هرکاری که میکنم بی فایدست هر قدمی که برمیدارم فقط بیشتر ازم دور میشه
اون موقع که ولش کردم بجای اینکه پی خوش گذرونی های خودم باشم و نادیدش بگیرم باید کنار خودم نگهش میداشتم و امروز همچین حسی رو نداشتم
بجای اینکه وقتامو با اون دخترای لعنتی بگذرونم باید کاری می کردم که الان رفتنش فرقی با مردنش نداشته باشه
دیر متوجه شدم دارم چه اشتباهاتی رو مرتکب میشم و وقتی که فهمیدم چه غلطایی کردم دیگه ات رو کنار خودم نداشتم
دنیا داشت رو سرم خراب میشد زندگیم بعد از رفتنش تباه شده
فقط یک هفته دیگه مهلت دارم برش گردونم اما تا الان هرکاری که میکنم انگار... انگار فقط دارم فقط دور سر خودم می چرخم و به هیچ جا هم نمی رسم
دیگه هیچ دکتر و دارو و دوائی جلودارم نیست نمی تونه کنترلم کنه
تنها چیزی که حس می کردم مشتای محکمی بود که به دیوار می کوبیدم اگه می تونستم قطعا تهیونگو میکشتم اما الان دیگه از سر راه برداشتنش غیرممکن شده چون اگه ات بفهمه...
گچ دیوار خورد شد و ریخت دردی که از دوریه ات تو سینم سنگینی میکرد قابل مقایسه با دردی که حاصل از هر مشت محکمی که به دیوار میزدم تا عصبانیتم خالی کنم نبود
هیچ دردی بجز دونستم اینکه ات دیگه برنمیگرده حس نمی کردم
می دونم که ات نمی خواد منو ببینه اما چونگ هی رو چی؟ تحمل یه ثانیه دوریشو ندارم دیدن فیلما و عکسامون کنار هم حالمو خراب تر می کرد اما تنها چیزی بود که می تونم حس کنم این بود که حالا ات چقدر ازم دوره
از زبان ات فردای اون شب
تو یه شهر بازیه کوچیک که سقف دار بود و محوطه ی کوچیکی بود با چونگ هی قرار گزاشتم درواقع اون پیشنهاد قرار رو داد
چونگ هی: چرا یه فرصت دیگه به جونگ کوک نمیدی؟
می دونم مرتکب چه کاراییه که باهات کرده اما...
اون الان خیلی پشیمونه اگه ولش کنی و نادیدش بگیری... نمی تونم تضمین کنم که قاتل یه مردی میشی که با جون و دل عاشقته
➕: تقصیر خودشه خب... شبا خیلی دیر می اومد خونه و صبا هم خیلی زود می رفت
هیچ کاری برای موندم نکرد... تنها کاری که کرد فقط گیرای بیخودی گرفت و غر و داد زد سرم
همیشه موقع مهمونی ها خودش تنهایی می رفت و وقتی عصبانی میشد داد و زورشو رو من خالی می کرد
یه بار نشد ما جایی بریم و بهم خوش بگذره همیشه آخرش دعوامون می شد اونم همش تقصیر خود جونگ کوک بود نه من چون خیلی متعصبیه فکر میکنه دیگه مالکمه و به خودش اجازه میده هرکاری که دلش بکشه باهام بکنه
چونگ هی:یعنی دیگه فرصتی براش باقی نمونده؟
➕:نه
چونگ هی (یه لبخند غم انگیز و متأسف وارانه)
شرط
۱۰۰ لایک ۱۰۰ کام
۳۳.۶k
۲۴ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.