عشق درسایه سلطنت پارت9
مرد غریبه خرگوش گیر:نه... نه... مشکلی نیست.. حق با ایشونه....
آفرین.. با شخصیت از شعورش خوشم اومد. ژاکلین مداخله کرد و گفت
ژاکلین :بایدم معذرت بخواین شما مقابل بانو...
دستم رو بلند کردم و اجازه ندادم ادامه بده دستم رو نرم روی سر خرگوش خوشگل کشیدم و گفتم
مری: هیسسس ژاکلین عقب بیایست...
و سرم رو به سمت مردها چرخوندم و گفتم
مری: برای مهمانی شب دعوتین؟
مرد اولی خرگوش گیر گفت : بله.....
نفسم رو پر صدا بیرون دادم و گفتم
مری:بله. جایگاه ادمای الکی خوش از همین وره
مرد دوم: الکی خوش؟؟
ژاکلین: درباره فرانسه رو میفرماین
خم شدم و خرگوش رو روی زمین گذاشتم و گفتم
مری: نمیخوام تو بند باشی. همونجور که من بند رو دوست ندارم...
خرگوش سریع دوید و رفت.
بلند شدم و با لبخند رفتنش رو نگاه کردم
مرد خرگوش گیر: از لباسهای مجللتون و این محافظان
مشخصه از اشراف زاده ها هستین. شما هم برای مهمانی
دعوتین یا از بانوهای دربارین؟؟
پوزخندی زدم که مطمینم شنیدن و سمت کالسکه رفتم و گفتم
مری: بریم ژاکلین
ژاکلین چشمی گفت و تعظیمی کرد و دنبالم راه افتاد
مرد خرگوش گیر: پس بانوان فرانسه اونقدرها هم که شنیدم تجمل گرا نیستن. گاهی بچه و شیطون هم هستن.. تا به حال
بانویی که مثل دختر بچه ها شیطون و خوش خنده باشه
ندیده بودم.
لبخند باریکی از زبون بازیش روی لب آوردم و بی توجه به غریبه با شعور و همراهان خیلی زیاد و بیشعورش سوار کالسکه شدم و دستور دادم کالسکه به سمت شهر بره
کمی تو شهر با کالسکه گشت زدم و نزدیک غروب به قصر
برگشتم.....
****
شرایط
لایک 120
کامنت 80
آفرین.. با شخصیت از شعورش خوشم اومد. ژاکلین مداخله کرد و گفت
ژاکلین :بایدم معذرت بخواین شما مقابل بانو...
دستم رو بلند کردم و اجازه ندادم ادامه بده دستم رو نرم روی سر خرگوش خوشگل کشیدم و گفتم
مری: هیسسس ژاکلین عقب بیایست...
و سرم رو به سمت مردها چرخوندم و گفتم
مری: برای مهمانی شب دعوتین؟
مرد اولی خرگوش گیر گفت : بله.....
نفسم رو پر صدا بیرون دادم و گفتم
مری:بله. جایگاه ادمای الکی خوش از همین وره
مرد دوم: الکی خوش؟؟
ژاکلین: درباره فرانسه رو میفرماین
خم شدم و خرگوش رو روی زمین گذاشتم و گفتم
مری: نمیخوام تو بند باشی. همونجور که من بند رو دوست ندارم...
خرگوش سریع دوید و رفت.
بلند شدم و با لبخند رفتنش رو نگاه کردم
مرد خرگوش گیر: از لباسهای مجللتون و این محافظان
مشخصه از اشراف زاده ها هستین. شما هم برای مهمانی
دعوتین یا از بانوهای دربارین؟؟
پوزخندی زدم که مطمینم شنیدن و سمت کالسکه رفتم و گفتم
مری: بریم ژاکلین
ژاکلین چشمی گفت و تعظیمی کرد و دنبالم راه افتاد
مرد خرگوش گیر: پس بانوان فرانسه اونقدرها هم که شنیدم تجمل گرا نیستن. گاهی بچه و شیطون هم هستن.. تا به حال
بانویی که مثل دختر بچه ها شیطون و خوش خنده باشه
ندیده بودم.
لبخند باریکی از زبون بازیش روی لب آوردم و بی توجه به غریبه با شعور و همراهان خیلی زیاد و بیشعورش سوار کالسکه شدم و دستور دادم کالسکه به سمت شهر بره
کمی تو شهر با کالسکه گشت زدم و نزدیک غروب به قصر
برگشتم.....
****
شرایط
لایک 120
کامنت 80
۳۲.۳k
۰۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.