پارت ۱۳
خواستم چشمام و ببندم و یکم استراحت کنم ... که .. در کوبیده شد و .. قامت اجوما روی چهارچوب درد نمایان شد ..
اجوما : دخت...
با دیدنم یکم ساکت موند و ..
اجوما : شما اینجا چیکار میکنید ارباب
-: پیش زنم خوابیدم جرمه
اجوما : زنتون ؟
-:بله زنم .. و اینکه چرا بدون در زدن وارد اتاق میشی ..
اجوما: ببخشید ارباب دیگه تکرار نمیشه
-:خوبه الآنم برو .. ساعت ۶ مگه کار هم دارین
اجوما: چشم ارباب با اجازه
از اتاق بیرون رفت ... و در و بست ..
سرم و به سمت ا.ت برگردوندم .. هنوزم غرق خواب بود.. اه خوابم میاد .. روی کمرش خوابوندمش .. و .. خودمم روش خوابیدم ..
سرم و توی سی..نه اش فرو بردم و ..
از خستگی خوابم برد ..(ادمین میخواد با یه جوجه اینجوریی رفتار کنه 🐤🐤)
۱۰:۴۰ صبح
(ویو ا.ت)
با حس تکون خوردن .. چیزی وسط... سی.. نه ام .. (استغفرالله) چشمام و باز کردم .. که دیدم .. سرش و روی ..
اهم اهم (بالا خوندین چیه ) گذاشته بود و سرش و تکون میداد .. و روم خوابیده بود ..
این منو تخت میبینم .. ولی خیلی ناز خوابیده بود .. دلم نمیومد بیدارش کنم ..
برعکس رفتارش .. خیلی صورت ناز و کیوتی داره ...
دستم و روی موهاش کشیدم ..
که بیشتر تکون خورد..
چون .. قلقلکی بودم .. خنده ام میگرفت ولی برای اینکه ..
بیدار نشه ساکت میشدم ...
دستم و توی موهاش فرو بردم و آروم نوازشش میکردم .. عاشق بازی کردن با موهای ... بقیه ام
...که .. سرش و بلند کرد
...بعد از نگاه کردن به من .. دستش و روی دکمه های .. لباس کشید . و بازشون کرد .... بعد از اینکه همه رو باز کرد ... دستش و پشتم برد و .. سکگ ... سو...تی...ن و باز کرد ..
و از تنم درش آورد .. بعدم سرش و روی وسط سی.. نه ام که الان ..
ل..خت شده بود گذاشت ...و
-: بیشتر نوازشم کن
+اوممم .
دستم و دوباره توی موهاش کشیدم و باهاشون بازی میکردم ...
-: آلان دلم میخواد دو راند نا...له کردنت و بشنوم عروسکم..
با حرفش .. یکم خجالت کشیدم ..
-: حالا گوجه نشو .. هر چی نباشه شوهرتم
+: ولی آخه من....
-:میدونم هنوز خوب نشدی ولی ..
روی سی..نه ام .. بوسه ی گذاشت و ...
-: فقط بالا ..تن..ه ..
+:ول....
بدون اینکه .. اجازه بده .. حرفم و کامل کنم ... لبا...ش و ... به ل..بام کوبید .. و مک میزد ...
چند ثانیه توی شک بودم .. که گازی از لبا...م گرفت ..
من که بهش گفته بودم بلد نیستم .. همکاری کنم ..
بعد از گذشت چند دقیقه و کم آوردن نفس ازم جدا شد
-:چرا همکاری نمیکنی
+: من که گفته بودم بلد نیستم
-:آها یادم رفته بود .. اشکالی نداره خودم بهت یاد میدم ..
خواست نزدیکم بشه .. که ..
+: اجومااااااااااااا
-: آخخخ .. دختره ی تو که نمیتونی راه بری .. چرا مقاومت میکنی آخه ..
یهو دستم و گرفت و..
اجوما : دخت...
با دیدنم یکم ساکت موند و ..
اجوما : شما اینجا چیکار میکنید ارباب
-: پیش زنم خوابیدم جرمه
اجوما : زنتون ؟
-:بله زنم .. و اینکه چرا بدون در زدن وارد اتاق میشی ..
اجوما: ببخشید ارباب دیگه تکرار نمیشه
-:خوبه الآنم برو .. ساعت ۶ مگه کار هم دارین
اجوما: چشم ارباب با اجازه
از اتاق بیرون رفت ... و در و بست ..
سرم و به سمت ا.ت برگردوندم .. هنوزم غرق خواب بود.. اه خوابم میاد .. روی کمرش خوابوندمش .. و .. خودمم روش خوابیدم ..
سرم و توی سی..نه اش فرو بردم و ..
از خستگی خوابم برد ..(ادمین میخواد با یه جوجه اینجوریی رفتار کنه 🐤🐤)
۱۰:۴۰ صبح
(ویو ا.ت)
با حس تکون خوردن .. چیزی وسط... سی.. نه ام .. (استغفرالله) چشمام و باز کردم .. که دیدم .. سرش و روی ..
اهم اهم (بالا خوندین چیه ) گذاشته بود و سرش و تکون میداد .. و روم خوابیده بود ..
این منو تخت میبینم .. ولی خیلی ناز خوابیده بود .. دلم نمیومد بیدارش کنم ..
برعکس رفتارش .. خیلی صورت ناز و کیوتی داره ...
دستم و روی موهاش کشیدم ..
که بیشتر تکون خورد..
چون .. قلقلکی بودم .. خنده ام میگرفت ولی برای اینکه ..
بیدار نشه ساکت میشدم ...
دستم و توی موهاش فرو بردم و آروم نوازشش میکردم .. عاشق بازی کردن با موهای ... بقیه ام
...که .. سرش و بلند کرد
...بعد از نگاه کردن به من .. دستش و روی دکمه های .. لباس کشید . و بازشون کرد .... بعد از اینکه همه رو باز کرد ... دستش و پشتم برد و .. سکگ ... سو...تی...ن و باز کرد ..
و از تنم درش آورد .. بعدم سرش و روی وسط سی.. نه ام که الان ..
ل..خت شده بود گذاشت ...و
-: بیشتر نوازشم کن
+اوممم .
دستم و دوباره توی موهاش کشیدم و باهاشون بازی میکردم ...
-: آلان دلم میخواد دو راند نا...له کردنت و بشنوم عروسکم..
با حرفش .. یکم خجالت کشیدم ..
-: حالا گوجه نشو .. هر چی نباشه شوهرتم
+: ولی آخه من....
-:میدونم هنوز خوب نشدی ولی ..
روی سی..نه ام .. بوسه ی گذاشت و ...
-: فقط بالا ..تن..ه ..
+:ول....
بدون اینکه .. اجازه بده .. حرفم و کامل کنم ... لبا...ش و ... به ل..بام کوبید .. و مک میزد ...
چند ثانیه توی شک بودم .. که گازی از لبا...م گرفت ..
من که بهش گفته بودم بلد نیستم .. همکاری کنم ..
بعد از گذشت چند دقیقه و کم آوردن نفس ازم جدا شد
-:چرا همکاری نمیکنی
+: من که گفته بودم بلد نیستم
-:آها یادم رفته بود .. اشکالی نداره خودم بهت یاد میدم ..
خواست نزدیکم بشه .. که ..
+: اجومااااااااااااا
-: آخخخ .. دختره ی تو که نمیتونی راه بری .. چرا مقاومت میکنی آخه ..
یهو دستم و گرفت و..
- ۱۵.۳k
- ۰۴ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط