تک پارتی
#تک_پارتی
#هان
《وقتی فقط اون میتونه...》
علامت ا.ت+ علامت هان_
ویو هان..
با نگرانی دور برشو نگاه میکرد و چون نمیتونست تورو پیدا کنه دیونش میکرد از یه طرف دیگه ام که تو گوشیتو جواب نمیدادی روانی ترش میکرد...
دستاشو محکم داخل موهاش کرد و هوف بلندی کشید..
_کجایییی تو دختررر آخه..
هوف بلندی کشید و دوباره به سمت ناکجا آبادی دوید تا موقعی که صدای گریه هات باعث توقفش شد..
زود برگشت سمت صدات و تورو تو حالتی دید که سرتو با پاهات قایم کرده بودی و داشتی گریه میکردی آروم آروم نزدیکت شد تا نترسونتت..
رو به روت زانو زد با دستش شروع کرد به نوازش کردن موهات..
_بیبی من چش شده؟هوم!کی اذیتش کرده بزنم داغونش کنم...
سرتو از پاهات بلند کرده و به عشقت خیره شدی اون تنها کسی بود که با چشاش میفهموند چقد عاشقته چقد نگرانته و چقد دلش نمیخواد ناراحت شی!
اون میتونست برات همون کسی باشه که سالیان سال منتظرش بودی...
دستشو قاب صورت پف شده از گریت کرد و اشکاتو پاک کرد بعد هر دو دستشو باز کرد و لبخند پررنگی بهت تحویل داد..
با بغض بهش خندیدی و خودتو به بغلش رسوندی..
دستاتو قفل گردنش کردی سرتو تو بازوش پنهون کردی این مرد میتونست تورو از اون تاریکی بکشه بیرون:)
هان یه دستشو دور کمرت حلقه کرد و با دست دیگه اش سرتو آروم نوازش کرد..
_عیب نداره بیب...اگه کسی هم دوست نداشته باشه من به اندازه همون کسایی که دوست ندارن عاشقت میشم...
با این حرفش بغض کردی و آروم تو گوشش زمزمه کردی:قول میدی؟!
سرشو وارد گودی گردنت کرد و گفت:قول میدم..
سرتو از بازوش برداشتی و به چشاش زل زدی..
_چشاتو ببند..
خندیدی و چشاتو بستی و بعد چند ثانیه ای لبای گرم هان رو روی چشات حس کردی با خنده چشاتو باز کردی و دوباره به چشات زل زدی..
+عاشقتم هان..مرسی که هستی..
خندید و گفت:منم عاشقتم ا.تم:)
دوباره محکم بغلش کردی و...
The end...
《کادویی از طرف یورآ》
#هان
《وقتی فقط اون میتونه...》
علامت ا.ت+ علامت هان_
ویو هان..
با نگرانی دور برشو نگاه میکرد و چون نمیتونست تورو پیدا کنه دیونش میکرد از یه طرف دیگه ام که تو گوشیتو جواب نمیدادی روانی ترش میکرد...
دستاشو محکم داخل موهاش کرد و هوف بلندی کشید..
_کجایییی تو دختررر آخه..
هوف بلندی کشید و دوباره به سمت ناکجا آبادی دوید تا موقعی که صدای گریه هات باعث توقفش شد..
زود برگشت سمت صدات و تورو تو حالتی دید که سرتو با پاهات قایم کرده بودی و داشتی گریه میکردی آروم آروم نزدیکت شد تا نترسونتت..
رو به روت زانو زد با دستش شروع کرد به نوازش کردن موهات..
_بیبی من چش شده؟هوم!کی اذیتش کرده بزنم داغونش کنم...
سرتو از پاهات بلند کرده و به عشقت خیره شدی اون تنها کسی بود که با چشاش میفهموند چقد عاشقته چقد نگرانته و چقد دلش نمیخواد ناراحت شی!
اون میتونست برات همون کسی باشه که سالیان سال منتظرش بودی...
دستشو قاب صورت پف شده از گریت کرد و اشکاتو پاک کرد بعد هر دو دستشو باز کرد و لبخند پررنگی بهت تحویل داد..
با بغض بهش خندیدی و خودتو به بغلش رسوندی..
دستاتو قفل گردنش کردی سرتو تو بازوش پنهون کردی این مرد میتونست تورو از اون تاریکی بکشه بیرون:)
هان یه دستشو دور کمرت حلقه کرد و با دست دیگه اش سرتو آروم نوازش کرد..
_عیب نداره بیب...اگه کسی هم دوست نداشته باشه من به اندازه همون کسایی که دوست ندارن عاشقت میشم...
با این حرفش بغض کردی و آروم تو گوشش زمزمه کردی:قول میدی؟!
سرشو وارد گودی گردنت کرد و گفت:قول میدم..
سرتو از بازوش برداشتی و به چشاش زل زدی..
_چشاتو ببند..
خندیدی و چشاتو بستی و بعد چند ثانیه ای لبای گرم هان رو روی چشات حس کردی با خنده چشاتو باز کردی و دوباره به چشات زل زدی..
+عاشقتم هان..مرسی که هستی..
خندید و گفت:منم عاشقتم ا.تم:)
دوباره محکم بغلش کردی و...
The end...
《کادویی از طرف یورآ》
۲۶.۹k
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.