مابایا

⁦¯⁠\⁠_مابایا⁦_⁠/⁠¯

part_21
ارسلان:.
تو خواب ناز بودم که صدای گوشیم بلند شد کلافه چشام رو باز کردم و دستی لای موهام کشیدم صدای گوشی رو خفه کردم و به سمت سرویس رفتم.
بعد کار های مربوط به سمت کمد لباس هام رفتم و یه دست لباس خوب انتخاب کردم.
قبل این که بخوام بپوشم گوشیم رو برداشتم و زنگ زدم به دیانا بعد سه بوق جواب داد.
_ا لو
انگار دهنش پور بود.
+سلام
_سلام
+نیم ساعت دیگه پایین باش
_باشه بای
و قطع کرد.
نفسم رو کلافه بیرون دادم و رفتم تا حاضر شم.
بعد لین که حاظر شدم از خونه زدم بیرون و سوار ماشین شدم.
بعد ۱۰مین سر کوچشون بودم که چشمم به سوپر مارکت خورد.
هوففف گشنم بود.
ماشین رو یه گوشه نگر داشتم و وارد مغازه شدم.
چند تا کیک و دوتا شیر کاکائو برداشتم و رفتم تا حساب کنم.
سوار ماشین شدم و وارد کوچه دیانا اینا شدم.
دیانا جلوی در بود.
جلوش نگر داشتم.
و تا خواست در ماشین رو باز کنه یکم حرکت کردم.کلافه نگام کرد و دوباره خواست در رو باز کنه که کارم رو تکرار کردم تقی محکمی به شیشه زد که باعث شد نیشم باز شه.بلاخره کار صبحش باید تلافی شه ن.
تا دوباره خواستم حرکت کنم در رو باز کردو خودش رو انداخت داخل ماشین.
_مرضی من الان گشنمه و اعصبیم و تو هم برو رو مخم.
+زنگ زدم بهت داشتی میخوردی که
_آها مسواک میزدم مسواک نمیخوردم که.
آهانی گفتم و خندیدم که زمزمه کرد.
_رو آب بخندی.
با به یاد آوردن چیزای که خریده بودم لبخندی زدم و پلاستیک خرید ها رو روبه روی صورتش کرفتم اولش نگاه نگرد ولی بعد توجه کرد و دیدی محتویاتش چیه لبخندی زدو ازم گرفتشون.
واشین رو به حرکت در آوردم که تیکه کیکی جلوی دهنم گرفت.
دهنم رو باز کردم و کیک رو گذاشت تو دهنم و مشغول باز کردن شیر کاکائو شد.
نی شیر کاکائو رو جلوم گرفت که کمی خوردم.
بعد چند دقیقه رسیدیم جلوی در آزماشگاه و پیاده شدیم.
پارت _۲۱
دیدگاه ها (۳)

⁦¯⁠\⁠_مابایا⁦_⁠/⁠¯part_22دیانا:_ببخشید خانوم بلکه آزمایش ما ...

⁦¯⁠\⁠_مابایا⁦_⁠/⁠¯part_23ارسلان:امروز روز موعوده.روزیه که با...

ادامه پارتـ۲۰با تعجب بهش نگاه کردیم که دوباره گفت ×نون خ رو ...

⁦¯⁠\⁠_مابایا⁦_⁠/⁠¯part_20دیانا:بستنی ها رو خوردیم . و رفتیم ...

Part ¹³⁰ا.ت ویو:انگشتر رو برداشتم و داخل انگشتم کردم..دستم ر...

تکپارتیموضوع:وقتی بی خبر میره سفر کاریاز زبون شوگا:از چند رو...

نفرین شیرین. پارت 1

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط