ادامه پارت
ادامه پارتـ۲۰
با تعجب بهش نگاه کردیم که دوباره گفت
×نون خ رو ندیدید؟
خندی کردیم و این سری همه با هم گفتیم.
با خنده از جامون بلند شدیم و رفتیم تا سوار ماشین شیم.
سوار ماشین شدیم و ارسلان استارت زد.
بعد ۱۵مین رسیدیم جلوی پرورشگاه و از ماشین پیاده شدیم.
نگهبان جلوی در بود همون عموی خودمون.
با دیدن عمو خندی شیطانی کردم که عمو تلفن رو برداشت و بعد ۵مین اومد سمت ما.
بعد سلام علیک رو به عمو گفتم
+عمو دلت برام تنگ نشد بود
§چرا اتفاق دلم برای شیطنت های تو ارسلان تنگ شده بود.
_ای ای قدر ما رو ندونستید.
§هی جوون من وظیفم رو انجام میدادم.
+میدونیم عمو, میدونیم
§حلال کنید.
_این چه حرفیه شما ببخش ما خیلی اذیتتون کردیم.
§ن بابا
هی بچه ها رو بردید نرید حاجی خاجی مکه ها سر بزنید بهمون ما دلمون هم برای شما هم برای بچه ها تنگ میشه.
+چشم حتماً میایم پیشتون.
عمو لبخندی زد که همون موقع محمد اومد بیرون.
با هم سلام علیک کردیم.
و چون حرف خاصی نداشتیم منو ارسلان بچه ها رو بغل کردیم و بچه ها هم با محراب و مهشاد خدافظی کردن و سوار ماشین شدیم که بریم.
ارسلان به سمت خونه ما روند.
بعد ۱۰مین رسیدیم که خدافظی کردیم مهشاد پیاده شد و رفت تا خواستم پیاده شم ارسللن گفت.
_دیانا
+بعله؟
_یک دقیقه وایسا کارت دارم.
+ااا باش بگو میشنوم.
÷ارسلان من برم سر کوچه سوپر مارکت کار دارم.
ارسلان خندی کرد و گفت.
_باش برو میام دنبالت.
محراب باشی زیر لب گفت و رفت.
+بگو
_فردا باید برم جواب آزمایش رو بگیرم.
+ا خوبه میخوای بهات بیام؟
_اذیت میشی.
+باش پس نمیام.
_اع یعنی چیزه بیا.
+ن دیگه اذیت میشم نمیا.
سرش رو پایین انداخت و آروم گفت
_باشه خر جور راحتی
+الان که فکر میکنم بهتره بیام.
بهم نگاهی کرد که خندیدم و گفتم.
+خوب ساعت چند ؟
_ساعت۹
بادم خالی شد و گفت
_حالا چون شمای ۱۰
خندی کردم و گفتم
+منتظرتم بیا دنبالم.
_ای به چشم
راستی وقت عقد هم باید بگیریم.
+باش.
+وووو
امروز خیلی خوش گذشت.
لبخندی زد و گفت.
_به منم همین طور.
+البته فقط به خاطر حضور بچه ها بود.
پوکر نگاهم کرد که خندیدم از ماشین پیاده شدم.
+خدافظ اقای کاشی
ابروی بالا انداخت و با لبخند شیطانی گفت
_فعلا خانوم کاشی.
چش قوری بهش رفتم و از ماشین فاصله کرفتم که بوقی زد دستی تکون دادم رفتم تو خونه که از رو صدا متوجه شدم اونم رفت.
به سمت خونه رفتم و یه راست خوندم و انداختم تو اتاقم.
ادامه پارت_۲۰
با تعجب بهش نگاه کردیم که دوباره گفت
×نون خ رو ندیدید؟
خندی کردیم و این سری همه با هم گفتیم.
با خنده از جامون بلند شدیم و رفتیم تا سوار ماشین شیم.
سوار ماشین شدیم و ارسلان استارت زد.
بعد ۱۵مین رسیدیم جلوی پرورشگاه و از ماشین پیاده شدیم.
نگهبان جلوی در بود همون عموی خودمون.
با دیدن عمو خندی شیطانی کردم که عمو تلفن رو برداشت و بعد ۵مین اومد سمت ما.
بعد سلام علیک رو به عمو گفتم
+عمو دلت برام تنگ نشد بود
§چرا اتفاق دلم برای شیطنت های تو ارسلان تنگ شده بود.
_ای ای قدر ما رو ندونستید.
§هی جوون من وظیفم رو انجام میدادم.
+میدونیم عمو, میدونیم
§حلال کنید.
_این چه حرفیه شما ببخش ما خیلی اذیتتون کردیم.
§ن بابا
هی بچه ها رو بردید نرید حاجی خاجی مکه ها سر بزنید بهمون ما دلمون هم برای شما هم برای بچه ها تنگ میشه.
+چشم حتماً میایم پیشتون.
عمو لبخندی زد که همون موقع محمد اومد بیرون.
با هم سلام علیک کردیم.
و چون حرف خاصی نداشتیم منو ارسلان بچه ها رو بغل کردیم و بچه ها هم با محراب و مهشاد خدافظی کردن و سوار ماشین شدیم که بریم.
ارسلان به سمت خونه ما روند.
بعد ۱۰مین رسیدیم که خدافظی کردیم مهشاد پیاده شد و رفت تا خواستم پیاده شم ارسللن گفت.
_دیانا
+بعله؟
_یک دقیقه وایسا کارت دارم.
+ااا باش بگو میشنوم.
÷ارسلان من برم سر کوچه سوپر مارکت کار دارم.
ارسلان خندی کرد و گفت.
_باش برو میام دنبالت.
محراب باشی زیر لب گفت و رفت.
+بگو
_فردا باید برم جواب آزمایش رو بگیرم.
+ا خوبه میخوای بهات بیام؟
_اذیت میشی.
+باش پس نمیام.
_اع یعنی چیزه بیا.
+ن دیگه اذیت میشم نمیا.
سرش رو پایین انداخت و آروم گفت
_باشه خر جور راحتی
+الان که فکر میکنم بهتره بیام.
بهم نگاهی کرد که خندیدم و گفتم.
+خوب ساعت چند ؟
_ساعت۹
بادم خالی شد و گفت
_حالا چون شمای ۱۰
خندی کردم و گفتم
+منتظرتم بیا دنبالم.
_ای به چشم
راستی وقت عقد هم باید بگیریم.
+باش.
+وووو
امروز خیلی خوش گذشت.
لبخندی زد و گفت.
_به منم همین طور.
+البته فقط به خاطر حضور بچه ها بود.
پوکر نگاهم کرد که خندیدم از ماشین پیاده شدم.
+خدافظ اقای کاشی
ابروی بالا انداخت و با لبخند شیطانی گفت
_فعلا خانوم کاشی.
چش قوری بهش رفتم و از ماشین فاصله کرفتم که بوقی زد دستی تکون دادم رفتم تو خونه که از رو صدا متوجه شدم اونم رفت.
به سمت خونه رفتم و یه راست خوندم و انداختم تو اتاقم.
ادامه پارت_۲۰
- ۳.۹k
- ۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط