ظهور ازدواج

ظهور ازدواج )
( پارت ۳۹۳فصل ۳ )

سریع گفت دکتر : فقط شکه... اروم باشین... اجازه بدین آزمایش ازتون بگیرن مشخص میشه.. تخت نظر باشين خيلي بهتره.. و خانوم و آقا هر دو بستري بشن. و چيزهايي توي برگه نوشت و رفت..
ترسیده به جیمین نگاه کردم نگران نگام کرد و گفت جیمین؛ الا نترس.. اصلا چیز خطرناك و ترسناکی نیست. اولا فقط مشكوكه..هنوز هيچي مشخص
نیست.. فقط شک کرده. همین میتونه هيچي نباشه..دوما اینجا که باشی تحت نظري... هیچی نمیشه.. زود متوجه شدیم و اگه چيزي باشه خيلي خيلي زود خوب ميشي و برميگردي خونه..
اشک تو چشمام جمع شد.رو تختش نیم خیز شد و ناباور و اروم گفت جیمین : هي : بغض نداريمااا إلا خانوم..تو خيلي قوي تر از این حرفایی
پرستار لباسهاي بيمارستان رو برام رو تخت گذاشت
...: عزیزم لباس عوض کن تا بیایم براي عكس برداري ببریمت..
و رفت.. اشك تو چشمام حلقه زد. اگه واقعا ذات الریه گرفته باشم چي؟
اخ.. فقط همینو کم داشتم. تنم گر گرفته بود. حالم خوب نبود
سرفه شديدي زدم و با بغض چشمامو بستم. جیمین نگران گفت جیمین
: الا. ببین منو..هیچی نیست.
داغون نگاش کرد مطمئن گفت
جیمین : فردا هر دو میریم خونه..سالم سالم باشه؟
اما تو چشم
دیدگاه ها (۴۸)

❤️❤️❤️❤️❤️🔥🔥🔥🔥🔥😈😈😈🥰🥰🥰❤️❤️❤️❤️❤️🔥🔥🔥🔥🔥😈😈😈🥰🥰🥰❤️❤️❤️❤️❤️🔥🔥🔥🔥🔥😈😈😈...

تقدیم به بهترین و خوشگل ترین محبت ترین باوقار دوست عزیزم برا...

ظهور ازدواج )( پارت ۳۹۲ فصل ۳ )نگاش کردم و خندیدم و الا : گم...

ظهور ازدواج )( پارت ۳۹۱ فصل ۳ )لرزون دستش رو گرفتم و با بغض...

ظهور ازدواج )( پارت ۳۸۵ فصل ۳ )باز سعي ميکرد سنگینیش روم نیو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط