ظهور ازدواج

ظهور ازدواج )
( فصل سوم ) پارت ۴۱۰
پردرد و عصبي گفتم الا : جواب منو بدين..جيمین چي شده؟
قلبم داشت میومد تو دهنم فرد اشفته نفسش رو فوت کرد بیرون و گفت فرد : بخیه هاي زخم پهلوش پاره شده.خون ريزي شديدي
داشت..بیمارستان بستري شده..
قلبم درد گرفت و نگران و مقطع گفتم
الا : حالش..خوبه؟
نیکول : اره..اره.
الا : بریم من ببینمش
فرد : الان که دیگه راه نمیدن فردا صبح مرخصه الا.. با شك گفتم
الا: واقعا خوبه؟ دروغ نمیگین؟
: فرد دروغ چیه دختر؟ خوبه.. باور کن...
قلبم اروم نمیگرفت.
در مونده گفتم الا : مطمینی نمیشه دیدش؟ فقط یه لحظه از دور..من..
با دیدن لبخند عمیق فرد زبونم بند اومد و لرزون دستمو مشت کردم و لبمو گاز گرفتم با لبخند گفت فرد : سکته نكني.. میگن زني خوبه که تب کني برات بمیره همینه هااا... نیکول محبتو یاد بگیر
نيكول سعي کرد لبخند نزنه
نیکول : تو یاد گرفتی .بسه
اخم کردم و کلافه گفتم الا : میشه از جیمین بگین؟
فرد : خيله خوب.. حالش خوبه.. یه بخیه است دیگه بابا.. جیمین مثل شما لوس نیست که پاشده بود میخواست بیاد دکتر مجبورش کرد بمونه.. كلي سفارش کرد که به تو نگیم که توي این شرایط نگران تر نشي..
نفس خيلي سنگيني کشيدم. اخ.. امروز حتما خيلي تحت فشار بود که زخمش باز شده.. نيكول :خوب.. بريم؟
الا: بچه ها ممنون که اومدین .ولي..من میخوام شبو اینجا بمونم..
فرد : جیمین گفت خطرناکه...
الا : چیزی نیست. درو قفل میکنم. میخوام تنها باشم.
فرد و نیکول نگاهي به هم انداختن و بعد
فرد : جدي ساعتی از شب هر اتفاقي افتاد به من يا نيكول خبر بده
باشه؟ هر ساعتي..
به زور لبخند زدم و سر تکون دادم. رفتن سمت ماشین فرد و نشستن
دررو بستم و قفلش کردم و بی حوصله وسط سالن روي زمین نشستم و شماره جیمین رو گرفتم. قلبم آروم نداشت.
واسه جيمین، واسه دلتنگي مامانم.. دیگه هیچ کس رو جز جیمز ندارم.
شوهرم احتمالا پدر بچه ام.. بچه.. اشک تو چشمام جمع شد. اگه جفتشون رو از دست بدم چي؟ واااي..فقط باید صداشو میشنیدم تا مطمین شم خوبه.. تا اخر زنگ خورد و جواب نداد
اخ.. خيلي نگرانش بودم. گمانم يك ساعت عذاب اور و دردناکی بود که تو فکر و خيالهام بودم که صداي زنگ گوشیم اومد. بیحال از جیبم درش آوردم.جيمین. شماره جیمینه ضربان قلبم خيلي شديد بالا رفت و هول ومضطرب جواب دادم الا : الو.. جيمین.
هیچ صدایی نیومد.. نگران گفتم
الا : جیمین تویي؟ ميشنويي صداي منو؟ حالت خوبه؟
نفس عمیقی کشید و با صداي گرفته و بيجوني و بيجوني گفت
جیمین: خبر رسیده سیندر الا نافرمانی کرده اره؟
دلم لرزید.. صداش خیلی پردرد و خسته بود..بمیرم براش.. حتما خیلی درد کشیده با بغض غريبي لبخند زدم و گفتم
الا : بد قولي دیده که نافرماني کرده..
جيمین : بد قولي؟ قرار بود خودت بیای. دنبالم..
دیدگاه ها (۵۵)

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۴۱۱جیمین : به اجازه نیاز نداره...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۴۱۲تنهايي گاهي خيلي خوبه.وقتي ...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۴۰۹ عطر مامان خیلی وقته از این...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۴۰۸گرفته گفت جیمین :چون تو بهش...

ظهور ازدواج )( پارت۳۹۸ فصل ۳ )فرد : اره..انقدر به الا و جیم...

ظهور ازدواج )( پارت ۳۹۷ فصل ۳ )لبخند زورکی زدم و گرفته رفتم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط