قسمت ۲ پارت ۳۸
مکالمه مامان دیانا با دیانا
مامان دیانا _سلام دخترم
دیانا _سلام مادر جان کار داشتی عزیزم
مامان دیانا_اره قربونت بیا خونه مادر بزرگت اومده
دیانا_ چی
نیکا_چیشده (👌🏻بشکن)
مامان دیانا-مادر بزرگت اومده بیا خونه
سراغتو میگیره
دیانا_اوکی حداحافط مامان
وای نیکا بدبخت شدم
نیکا_چرا
دیانا_مامان بزرگم اومده
همون که با بابام شریکه شرکته و اینکه خیلی میخواد من اذدواج کنم هرچه زودترررررر اونم با کی
نیکا_کیییی
دیانا_ممد
نیکا_واااایییی
به نظرم به ارسلان بگو
دیانا_اره حالا وایسا
رفتم خونه و درو باز کردم مامان بزرگ طبق معمول با قهوش نشسته بود روی مبل و خیلی مصمم به گوشه ای زل زده بود دد
سلام مادر بزرگ
مادر بزرگ _عه دیانا اومدی عزیزم سلام قشنگم
دیانا _رفتم بغلش و گفت درباره خودم حرف بزنم
مامان دیانا _سلام دخترم
دیانا _سلام مادر جان کار داشتی عزیزم
مامان دیانا_اره قربونت بیا خونه مادر بزرگت اومده
دیانا_ چی
نیکا_چیشده (👌🏻بشکن)
مامان دیانا-مادر بزرگت اومده بیا خونه
سراغتو میگیره
دیانا_اوکی حداحافط مامان
وای نیکا بدبخت شدم
نیکا_چرا
دیانا_مامان بزرگم اومده
همون که با بابام شریکه شرکته و اینکه خیلی میخواد من اذدواج کنم هرچه زودترررررر اونم با کی
نیکا_کیییی
دیانا_ممد
نیکا_واااایییی
به نظرم به ارسلان بگو
دیانا_اره حالا وایسا
رفتم خونه و درو باز کردم مامان بزرگ طبق معمول با قهوش نشسته بود روی مبل و خیلی مصمم به گوشه ای زل زده بود دد
سلام مادر بزرگ
مادر بزرگ _عه دیانا اومدی عزیزم سلام قشنگم
دیانا _رفتم بغلش و گفت درباره خودم حرف بزنم
۱۱.۸k
۰۵ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.