زیباترین عشق پارت 38
ارسلان _بعد اینکه دیانا رفت، ساعتای 9 بود
دیشب که دیانا رو آوردم خونم خدارو شکر بابام نیومد سر بزنه به من وگرنه
یکم یجوری میشد
همینجور که با خودم حرف میزدم
بلند شدم به خونه سرو سامون دادم
و رفتم آماده شدمو رفتم بیرون اتاق رفتم شرکت
همه با دیدنم خوشحال شدم و اومدن احوال پرسی تو شرکت دنبال دیانا میگشتم نیومده بود هنوز
رفتم اتاقم که یکی در زد از حالت تکیه بلند شدم
متین _سلام داداش خوبی
ارسلان _ به به سراغ ما رو هم نگرفتی
متین چخبرا
متین _هیچی دادش خوش گذشت با دیانا
ارسلان _ اره
با زحمتهای شما
متین _سرمو خاروندمو گفتم داداش اخه
ارسلان _ول کن
خوب تو نمیخوای زن بگیری؟
متین _من
نمیدونم مد نظرم پیدا نشده
ارسلان _عه
خوب حال برو دیگ
متین_باش داش
دیانا _دیگه نزدیکای 12 بود بلند شدم که برم شرکت
مامان و بابا رفته بودن بیرون منم رفتم تا اینکه یکی دهنمو گرفت
اب دهنمو قورت دادم تو کی هستیی
برگشتم
ممد _سلام
دیانا _نمیتونی روبه روم در ای مردم از ترس
ممد _ولش خوشگل بریم بیرون
دیانا _نخیر
ممد_چرا راستی اون پسره کی بود اونشب
دیانا_مدیر عاملم الانم باید برم شرکت دیرم شد
ممد _ول کن یبار نری چی میشه
دیانا _ممد برو کنار سلام لطفا
ممد_نه دیانا تروخدا بیا
دیانا _نهههه
ممد_دیانا
دیانا _برو اذیت نکن بدو بدو کردمو رفتم
رسیدم شرکت
و رفتم سراغ قهوه رفتم اتاق ارسلان و قهوه رو بهش دادم و گفت قربونت برم بیا اینجا رفتم و مننو بغل کرد
متین _در نزده رفتم داخل یهو با دیانا و ارسلان در بغل هم مواجه شدم 🥶
خودم چهرمو برگردوندم
😐😐😐😐😐
دیانا _همینکه متین و دیدم تندی از بغل ارسلان اومدم پایین
ارسلان _چی شد داداش چرا برگشتی چیکار داشتی؟
متین_رعایت کنید مجرد هست
ارسلان_😂😂😂😂😂
دیانا_😂😂😂😂😂😂
نیکا_من فهمیدم دیانا شرکته رفتم شرکت
سلام
سرايدار _سلام
نیکا_ منشی کجاست
سرایدار_اتاق آقا ارسلان
نیکا - میتونم برم
سرایدا_در بزنید
نیکا_باش
رفتمو همین که یه تق به در نزده
یه پسره از جلوم دراومد نزدیک بود بهش بخورم
تا چند لحظه بهم خیره شده بودیم تا اینکه کشید کنار گفت ببخشید
دیانا_عه ارسلان دوستم نیکا اومده من برم الان میام
ارسلان_چرا تو بری نیکا خانم بیاید داخل
نیکا_سلام ببخشید مزاحم شدم
ارسلان _مزاحم برایچی بشینید
دیانا نمیخوای بهش. بگی عزیزم
دیانا_نیکا عشقم راستش
رفتم بالا سر ارسلان و با موهاش ور رفتم ارسلان دستمو بوس کرد
نیکا_دهنم جر خورد دیانا چی. شده
دیانا_منو ارسلان با هم نامزدیم ولی رسمی نه
نیکا_واااااا دیانا خفت میکنم چرا به من نگفتتییی
ارسلان_ ذاتا برات مهم بود
نیکا_بعله😒
دیانا _عزیزم بریم
نیکا_باعشه
خداحافظ آقا ارسلان
دیانا_خداحافظ عشقم
ارسلان_دیانا نرو کارت دارم خداحافظی کردیم بعد برو
نیکا_اه آه چندشا پیش من اینجوری نگین و اینکه شوهر خواهر عزیز دیانا رو میبرم 😝😝😝😝
دیانا_ارسلانننن خاحافظ
ارسلان_نه دیه
🤣
حرف زدنا محمد با خویش
ممد_اوف خداااا مگه میشه نه نه باید دیانا رو بردارم ببرم
آخرش که عاشقش میکنم
آه خدا چیکار کنم
.............
اتاق ارسلان
ارسلان _آخيش خدا یا شکرت
که دیانا پیشمه
......
اتاق نیکا
نیکاا_دیانا از سیر تا پیازو برام تعریف میکنی
دیانا _نخیر خانم خانما اااا
شما تعریف کن چرا نیم ساعت تو صورت متین نیگاه میکردی
نیکا_ایشششش پس اسمش متینه
دیانا_😎
............
مکالمه بابای ارسلان با مامان ارسلان 🙄
بابای ارسلان_الو الو
مامان ارسلان_الو سلام بفرمایید شما؟
بابای ارسلان_منم شوهرت
مامان ارسلان_حرفی برای زدن داری 😒
بابای ارسلان_لج نکن
بخاطر ارسلان بیا ایران این دختر و میخواد دوسش دارههههه بیا بریم بگیریم براش
مامان ارسلان_چی بگم اخه
بابای ارسلان _بیا ایران لطفاااا
مامان ارسلان _باشه فردا میام
بابای ارسلان _(اخجون) اوکی ممنون
.........
مکالمه ارسلان دیانا 👾
ارسلان_بعد چند بوق برداشت
سلام عشقم
دیانا_شلاممم ارسلاااان
ارسلان_آی
دیانا_عه شد
ارسلان _مگه نمیدونی رو ارسسسلللاان گفتند دلم میره
دیانا _عجقم
ارسلان راستی نیکا چپ چپ نگاه میکنه فکر کنم چندشش گرفته
نیکا _ههه
دیانا _😛😛😛
ارسلان_قابل توجه خواهر زن عزیزمون من عاشقم عاشق 😂😍
نیکا_عاشقی ولی چندشی
ارسلان _😂😂😂😂
دیانا _😂😂😂😂😂
خب ارسلان خداحافظ عزیزم
اارسلان_اوکی عزیزم بوس خداحافظ
دیانا_ررراسنی چیکار داشتی
ارسلان_هیچی عشقم همینجوری دلم تنگ شد برای صدات
دیانا_😍😍😍😍😍
خداحافظ🥰😘
😘😘😘
ارسلان _خدانگهدار عزیز دلم 😘😘😘😘
دیشب که دیانا رو آوردم خونم خدارو شکر بابام نیومد سر بزنه به من وگرنه
یکم یجوری میشد
همینجور که با خودم حرف میزدم
بلند شدم به خونه سرو سامون دادم
و رفتم آماده شدمو رفتم بیرون اتاق رفتم شرکت
همه با دیدنم خوشحال شدم و اومدن احوال پرسی تو شرکت دنبال دیانا میگشتم نیومده بود هنوز
رفتم اتاقم که یکی در زد از حالت تکیه بلند شدم
متین _سلام داداش خوبی
ارسلان _ به به سراغ ما رو هم نگرفتی
متین چخبرا
متین _هیچی دادش خوش گذشت با دیانا
ارسلان _ اره
با زحمتهای شما
متین _سرمو خاروندمو گفتم داداش اخه
ارسلان _ول کن
خوب تو نمیخوای زن بگیری؟
متین _من
نمیدونم مد نظرم پیدا نشده
ارسلان _عه
خوب حال برو دیگ
متین_باش داش
دیانا _دیگه نزدیکای 12 بود بلند شدم که برم شرکت
مامان و بابا رفته بودن بیرون منم رفتم تا اینکه یکی دهنمو گرفت
اب دهنمو قورت دادم تو کی هستیی
برگشتم
ممد _سلام
دیانا _نمیتونی روبه روم در ای مردم از ترس
ممد _ولش خوشگل بریم بیرون
دیانا _نخیر
ممد_چرا راستی اون پسره کی بود اونشب
دیانا_مدیر عاملم الانم باید برم شرکت دیرم شد
ممد _ول کن یبار نری چی میشه
دیانا _ممد برو کنار سلام لطفا
ممد_نه دیانا تروخدا بیا
دیانا _نهههه
ممد_دیانا
دیانا _برو اذیت نکن بدو بدو کردمو رفتم
رسیدم شرکت
و رفتم سراغ قهوه رفتم اتاق ارسلان و قهوه رو بهش دادم و گفت قربونت برم بیا اینجا رفتم و مننو بغل کرد
متین _در نزده رفتم داخل یهو با دیانا و ارسلان در بغل هم مواجه شدم 🥶
خودم چهرمو برگردوندم
😐😐😐😐😐
دیانا _همینکه متین و دیدم تندی از بغل ارسلان اومدم پایین
ارسلان _چی شد داداش چرا برگشتی چیکار داشتی؟
متین_رعایت کنید مجرد هست
ارسلان_😂😂😂😂😂
دیانا_😂😂😂😂😂😂
نیکا_من فهمیدم دیانا شرکته رفتم شرکت
سلام
سرايدار _سلام
نیکا_ منشی کجاست
سرایدار_اتاق آقا ارسلان
نیکا - میتونم برم
سرایدا_در بزنید
نیکا_باش
رفتمو همین که یه تق به در نزده
یه پسره از جلوم دراومد نزدیک بود بهش بخورم
تا چند لحظه بهم خیره شده بودیم تا اینکه کشید کنار گفت ببخشید
دیانا_عه ارسلان دوستم نیکا اومده من برم الان میام
ارسلان_چرا تو بری نیکا خانم بیاید داخل
نیکا_سلام ببخشید مزاحم شدم
ارسلان _مزاحم برایچی بشینید
دیانا نمیخوای بهش. بگی عزیزم
دیانا_نیکا عشقم راستش
رفتم بالا سر ارسلان و با موهاش ور رفتم ارسلان دستمو بوس کرد
نیکا_دهنم جر خورد دیانا چی. شده
دیانا_منو ارسلان با هم نامزدیم ولی رسمی نه
نیکا_واااااا دیانا خفت میکنم چرا به من نگفتتییی
ارسلان_ ذاتا برات مهم بود
نیکا_بعله😒
دیانا _عزیزم بریم
نیکا_باعشه
خداحافظ آقا ارسلان
دیانا_خداحافظ عشقم
ارسلان_دیانا نرو کارت دارم خداحافظی کردیم بعد برو
نیکا_اه آه چندشا پیش من اینجوری نگین و اینکه شوهر خواهر عزیز دیانا رو میبرم 😝😝😝😝
دیانا_ارسلانننن خاحافظ
ارسلان_نه دیه
🤣
حرف زدنا محمد با خویش
ممد_اوف خداااا مگه میشه نه نه باید دیانا رو بردارم ببرم
آخرش که عاشقش میکنم
آه خدا چیکار کنم
.............
اتاق ارسلان
ارسلان _آخيش خدا یا شکرت
که دیانا پیشمه
......
اتاق نیکا
نیکاا_دیانا از سیر تا پیازو برام تعریف میکنی
دیانا _نخیر خانم خانما اااا
شما تعریف کن چرا نیم ساعت تو صورت متین نیگاه میکردی
نیکا_ایشششش پس اسمش متینه
دیانا_😎
............
مکالمه بابای ارسلان با مامان ارسلان 🙄
بابای ارسلان_الو الو
مامان ارسلان_الو سلام بفرمایید شما؟
بابای ارسلان_منم شوهرت
مامان ارسلان_حرفی برای زدن داری 😒
بابای ارسلان_لج نکن
بخاطر ارسلان بیا ایران این دختر و میخواد دوسش دارههههه بیا بریم بگیریم براش
مامان ارسلان_چی بگم اخه
بابای ارسلان _بیا ایران لطفاااا
مامان ارسلان _باشه فردا میام
بابای ارسلان _(اخجون) اوکی ممنون
.........
مکالمه ارسلان دیانا 👾
ارسلان_بعد چند بوق برداشت
سلام عشقم
دیانا_شلاممم ارسلاااان
ارسلان_آی
دیانا_عه شد
ارسلان _مگه نمیدونی رو ارسسسلللاان گفتند دلم میره
دیانا _عجقم
ارسلان راستی نیکا چپ چپ نگاه میکنه فکر کنم چندشش گرفته
نیکا _ههه
دیانا _😛😛😛
ارسلان_قابل توجه خواهر زن عزیزمون من عاشقم عاشق 😂😍
نیکا_عاشقی ولی چندشی
ارسلان _😂😂😂😂
دیانا _😂😂😂😂😂
خب ارسلان خداحافظ عزیزم
اارسلان_اوکی عزیزم بوس خداحافظ
دیانا_ررراسنی چیکار داشتی
ارسلان_هیچی عشقم همینجوری دلم تنگ شد برای صدات
دیانا_😍😍😍😍😍
خداحافظ🥰😘
😘😘😘
ارسلان _خدانگهدار عزیز دلم 😘😘😘😘
۱۸.۸k
۰۵ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.