pt6
pt6
لبا ا.ت رو به بازی گرفت وحشیانه میبوسیدش ا.ت دستشو رو شونه کوک گذاشت که حولش بده ولی زورش بهش نمیرسید ا.ت ناله آرومی کرد که کوک رو بیشتر تحریک کرد کوک:اینو بزار واسه کار اصلی همون موقع پرتش کرد رو مبل و.....(اسمات)
#ا.ت
صبح با دل درد بدی بیدار شدم یه چیزه سفتی منو گرفته بود یکم برگشتم دیدم کوکه اونم چشاشو باز کرد کوک:صبح بخیر خانوم کوچولو ا.ت:ص صبح بخیر یکم فاصله گرفتم رفت لباس پوشید منم لباس پوشیدم رفتم سر کارم داشتم برا شب با کمک آجوما شام درست میکردم برا ارباب آجوما رفت بیرون من تنها موندم که انگار یکی از پشت بغلم کرد بدنم لرزید از بویه عطرش فهمیدم خودشه ا.ت:ا ار کوک:هیشش هیچی نگو چرا دروغ بگم بویه عطرش داشت دیوونم میکرد ولی از طرفی میترسیدم بوسه ای به گردنم زد و رفت تپش قلب گرفتم چرا اینجوری شدم
#کوک
یه حسی بهم گفت برو پیشش رفتم دیدم داره آشپزی میکنه به خدمتکارا مخصوصا آجوما گفتم برن فقط دلم خواست چند دقیقه بغلش کنم و بویه تنشو حس کنم بغلش کردم حتی نزاشتم حرف بزنه بوسه ای به گردنش زدم و رفتم
#راوی
کوک هنوز نمیخواست قانع شه که عاشق بردش شده و نمیخواد ازش دور باشه میخواست ازش دوری کنه از یه طرف حسایه دخترکم همین بود
لبا ا.ت رو به بازی گرفت وحشیانه میبوسیدش ا.ت دستشو رو شونه کوک گذاشت که حولش بده ولی زورش بهش نمیرسید ا.ت ناله آرومی کرد که کوک رو بیشتر تحریک کرد کوک:اینو بزار واسه کار اصلی همون موقع پرتش کرد رو مبل و.....(اسمات)
#ا.ت
صبح با دل درد بدی بیدار شدم یه چیزه سفتی منو گرفته بود یکم برگشتم دیدم کوکه اونم چشاشو باز کرد کوک:صبح بخیر خانوم کوچولو ا.ت:ص صبح بخیر یکم فاصله گرفتم رفت لباس پوشید منم لباس پوشیدم رفتم سر کارم داشتم برا شب با کمک آجوما شام درست میکردم برا ارباب آجوما رفت بیرون من تنها موندم که انگار یکی از پشت بغلم کرد بدنم لرزید از بویه عطرش فهمیدم خودشه ا.ت:ا ار کوک:هیشش هیچی نگو چرا دروغ بگم بویه عطرش داشت دیوونم میکرد ولی از طرفی میترسیدم بوسه ای به گردنم زد و رفت تپش قلب گرفتم چرا اینجوری شدم
#کوک
یه حسی بهم گفت برو پیشش رفتم دیدم داره آشپزی میکنه به خدمتکارا مخصوصا آجوما گفتم برن فقط دلم خواست چند دقیقه بغلش کنم و بویه تنشو حس کنم بغلش کردم حتی نزاشتم حرف بزنه بوسه ای به گردنش زدم و رفتم
#راوی
کوک هنوز نمیخواست قانع شه که عاشق بردش شده و نمیخواد ازش دور باشه میخواست ازش دوری کنه از یه طرف حسایه دخترکم همین بود
۱۱.۸k
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.