ادامه ی چند پارتی
ادامه ی چند پارتی
.
part 9
اروم از جات بلند شدی و به سمت اتاق دخترت رفتی واردش شدی و وقتی دیدی دخترت روی تخت داره گریه میکنه قلبت درد گرفت سمتش رفتی و بغلش روی زمین نشستی
ات: ببخشید مامانی هق ببخشید عزیزم هق شرمنده نمی دونم چم شده هق ببخشید دخترم
بغلت گرفتش که شروع کرد به دست و پا زدن و داد زدن
سنا: ولم تن هقققق من نمی خوام تو مامانم باسی هققققق نمی خوام هققق من باباییلو میخوام هققق ولم تنننن هققققق
توی بغلت دست و پا میزد تا ولش کنی که با پاش به شکمت لگد محکمی زد انقدر دردی که توی ناحیه ی شکمت داشتی زیاد بود داشتی جون میدادی همون موقع سونگمین اومد تو و دخترت سریع رفت بغلش و توی بغل پدرش اروم شد با دیدن اینکه سریع توی بغل سونگمین اروم شد قلبت درد گرفت تو دخترتو تنهایی به دنیا اوردی کلی براش هزینه کردی هیچ وقت بهش از گل نازک تر نگفتی ولی الان دخترت تورو نمی خواست و بغل سونگمین اروم شده بود
با گریه از جات بلند شدی و رفتی دستشویی و درو قفل کردی حالت تهوع داشتی هر چی که خورده بودی رو بالا اوردی و کف دستشویی نشستی یهو با به یاد اوردن چیزی بلند شد و دنبال بیبی چک گشت با پیدا کردنش سریع تست رو انجام داد و منتظرموند تا جواب تست رو ببینه ی ربع بعد سمت تست رفت و با دیدن دوتا خط با بهت روی زمین نشست حامله بود بچه ی دومش رو حامله بود و نمی دونست ری اکشن همسرش و دخترش چیه
با تحلیل رفتن انرژیش اروم چشماش بسته شد و سیاهی رفت و دیگه هیچی نفهمید
.
.
.
سونگمین ویو: وقتی ات رفت دستشویی خیلی طول کشید نیم ساعته توی دستشویی عه دارم نگران میشم رفتم سمت دتسشویی و دستگیره رو به پائین کشیدم با قفل بودنش گفتم
سونگمین: ات عزیزم چیزی شده؟؟؟؟؟
با نشنیدن جوابی از ات نگرانیش بیشتر شد و محکم تر در زد
سونگمین: اتتتتتتتتت درو باز کن
سنا: بابایی مامان... توجاس؟؟؟؟
سونگمین: برو عقب
وقتی دخترش رفت عقب دستشو محکم به شیشه ی در زد و شیشه رو شکست دخترش با دیدن دست خونی پدرش جیغ کشید و گریه کرد
سونگمین: گریه نکن بابایی خوبم
بعد دستشو رد کرد و قفل درو باز کرد و وارد دستشویی شد با دیدن پاره ی تنش که بیهوشس روی زمینه سریع سمت دوید
سونگمین: ات عزیزم... ات بیبی بلند شو ات.. هق ات چشای خوشگلتو هق باز کن اتتت
سنا: هققق مامانییییی بلند شو هققق مامانی ببشید هققق بهت دفتم مامان بد هق
با ندیدن ری اکشنی از ات سریع بلندش گردو با همون دست خونیش عشقشو به بیمارستان رسوند
سونگمین: کمککک یکی کمکم کنه عشقم حالششش خوب نیس
پرستار: ازوم باشید برانکارد بیارید
با اوردن برانکارد ات رو روش گذاشت و گذاشت دکترا و پرستارا عشقشو ببرن و اون با درد قلبش تنها بزارن
.
.
. ادامه دارد......
.
part 9
اروم از جات بلند شدی و به سمت اتاق دخترت رفتی واردش شدی و وقتی دیدی دخترت روی تخت داره گریه میکنه قلبت درد گرفت سمتش رفتی و بغلش روی زمین نشستی
ات: ببخشید مامانی هق ببخشید عزیزم هق شرمنده نمی دونم چم شده هق ببخشید دخترم
بغلت گرفتش که شروع کرد به دست و پا زدن و داد زدن
سنا: ولم تن هقققق من نمی خوام تو مامانم باسی هققققق نمی خوام هققق من باباییلو میخوام هققق ولم تنننن هققققق
توی بغلت دست و پا میزد تا ولش کنی که با پاش به شکمت لگد محکمی زد انقدر دردی که توی ناحیه ی شکمت داشتی زیاد بود داشتی جون میدادی همون موقع سونگمین اومد تو و دخترت سریع رفت بغلش و توی بغل پدرش اروم شد با دیدن اینکه سریع توی بغل سونگمین اروم شد قلبت درد گرفت تو دخترتو تنهایی به دنیا اوردی کلی براش هزینه کردی هیچ وقت بهش از گل نازک تر نگفتی ولی الان دخترت تورو نمی خواست و بغل سونگمین اروم شده بود
با گریه از جات بلند شدی و رفتی دستشویی و درو قفل کردی حالت تهوع داشتی هر چی که خورده بودی رو بالا اوردی و کف دستشویی نشستی یهو با به یاد اوردن چیزی بلند شد و دنبال بیبی چک گشت با پیدا کردنش سریع تست رو انجام داد و منتظرموند تا جواب تست رو ببینه ی ربع بعد سمت تست رفت و با دیدن دوتا خط با بهت روی زمین نشست حامله بود بچه ی دومش رو حامله بود و نمی دونست ری اکشن همسرش و دخترش چیه
با تحلیل رفتن انرژیش اروم چشماش بسته شد و سیاهی رفت و دیگه هیچی نفهمید
.
.
.
سونگمین ویو: وقتی ات رفت دستشویی خیلی طول کشید نیم ساعته توی دستشویی عه دارم نگران میشم رفتم سمت دتسشویی و دستگیره رو به پائین کشیدم با قفل بودنش گفتم
سونگمین: ات عزیزم چیزی شده؟؟؟؟؟
با نشنیدن جوابی از ات نگرانیش بیشتر شد و محکم تر در زد
سونگمین: اتتتتتتتتت درو باز کن
سنا: بابایی مامان... توجاس؟؟؟؟
سونگمین: برو عقب
وقتی دخترش رفت عقب دستشو محکم به شیشه ی در زد و شیشه رو شکست دخترش با دیدن دست خونی پدرش جیغ کشید و گریه کرد
سونگمین: گریه نکن بابایی خوبم
بعد دستشو رد کرد و قفل درو باز کرد و وارد دستشویی شد با دیدن پاره ی تنش که بیهوشس روی زمینه سریع سمت دوید
سونگمین: ات عزیزم... ات بیبی بلند شو ات.. هق ات چشای خوشگلتو هق باز کن اتتت
سنا: هققق مامانییییی بلند شو هققق مامانی ببشید هققق بهت دفتم مامان بد هق
با ندیدن ری اکشنی از ات سریع بلندش گردو با همون دست خونیش عشقشو به بیمارستان رسوند
سونگمین: کمککک یکی کمکم کنه عشقم حالششش خوب نیس
پرستار: ازوم باشید برانکارد بیارید
با اوردن برانکارد ات رو روش گذاشت و گذاشت دکترا و پرستارا عشقشو ببرن و اون با درد قلبش تنها بزارن
.
.
. ادامه دارد......
۳۷۴
۳۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.