ماه🌝صورتی✨
ماه🌝صورتی✨
PORT 4
همه کیش و مات شده خیره خان بودند
آخر عروسی چگونه برگزار میشد آن هم وقتی عروسی نبود
مهربان خاتون که بی خبر از هرجا دوباره بازگشته بود به حیاط
از سکوت زیادی که برقرار بود
با تعجب به مردم و خانی که وسط حیاط پشت به او ایستاده بود نگاهی انداخت به طرف خان قدم برداشت
هنوز چند قدمی با خان فاصله داشت که پرسید«خانم چی شده چرا همه ساکت شدن یهو»
خان رو برگرداند سمت مهربان خاتون و گفت
:دارم به مردم اعلام میکنم که عروسی هنوز پابرجاست فقط تاریخش به هفته دیگه موکول شد!
مهربان خاتون چشم درشت کرد با صدایی مشهود از تعجب بیشتر پرسی
:آخه چطور وقتی گیسو فرار کرده.
خان چهره اش را از حرف مهربان خاتون جمع کرد رویی ترش
گفت
:آخه زن من اسمی از اون ولدزنا بردم که هی منو یاد بلایی که
سرمون آورد آبرو ریزی که راه انداخت میندازی هان
بعد با صدایی بلند تر ادامه داد
دیگه هیشکی تاکید میکنم هیشکی و هیچکس حق نداره اسم کاری که اون دختر کرد و به زبون بیاره وگرنه به هیرادم که این بلاها سرش اومد زبونشو قطع میکنم
هیراد انگار وقتی که اسمش به زبان خان آمد از بهت خارج شد
. رو کرد سمت خان
:باباخان این حرفارو بزار کنار منظورت از این که عروسی پابرجاست یعنی چی چرا درست درمون توضیح نمیدین دارین چیکار میکنین
خان سمت پسرش قدم برداشت دست روی شانه اش گذاشت
:پسرم منظورم از اینکه عروسی پابرجاست اینه که قراره به جای گیسو خواهرشو کمند رو به عقدت در بیاریم,!!!
PORT 4
همه کیش و مات شده خیره خان بودند
آخر عروسی چگونه برگزار میشد آن هم وقتی عروسی نبود
مهربان خاتون که بی خبر از هرجا دوباره بازگشته بود به حیاط
از سکوت زیادی که برقرار بود
با تعجب به مردم و خانی که وسط حیاط پشت به او ایستاده بود نگاهی انداخت به طرف خان قدم برداشت
هنوز چند قدمی با خان فاصله داشت که پرسید«خانم چی شده چرا همه ساکت شدن یهو»
خان رو برگرداند سمت مهربان خاتون و گفت
:دارم به مردم اعلام میکنم که عروسی هنوز پابرجاست فقط تاریخش به هفته دیگه موکول شد!
مهربان خاتون چشم درشت کرد با صدایی مشهود از تعجب بیشتر پرسی
:آخه چطور وقتی گیسو فرار کرده.
خان چهره اش را از حرف مهربان خاتون جمع کرد رویی ترش
گفت
:آخه زن من اسمی از اون ولدزنا بردم که هی منو یاد بلایی که
سرمون آورد آبرو ریزی که راه انداخت میندازی هان
بعد با صدایی بلند تر ادامه داد
دیگه هیشکی تاکید میکنم هیشکی و هیچکس حق نداره اسم کاری که اون دختر کرد و به زبون بیاره وگرنه به هیرادم که این بلاها سرش اومد زبونشو قطع میکنم
هیراد انگار وقتی که اسمش به زبان خان آمد از بهت خارج شد
. رو کرد سمت خان
:باباخان این حرفارو بزار کنار منظورت از این که عروسی پابرجاست یعنی چی چرا درست درمون توضیح نمیدین دارین چیکار میکنین
خان سمت پسرش قدم برداشت دست روی شانه اش گذاشت
:پسرم منظورم از اینکه عروسی پابرجاست اینه که قراره به جای گیسو خواهرشو کمند رو به عقدت در بیاریم,!!!
۱.۵k
۰۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.