ماه🌝صورت✨
ماه🌝صورت✨
PORT 5
با حرف خان هیراد با صورتی قرمز و عصبانی گفت
:باباخان این حرفایی که میزنید یعنی چی این مزخرفات چیه تحویل من میدید
خان فریادی کشید و دستور داد همه ی اهالی روستا بیرون بروند وبعد از خالی شدن خانه
خان به خاطر تندرویی هیراد یقه اش را چسبید
:دارم آبرویی که ریخته شده زمینو جمع میکنم مزخرف کاری بود که تو کردی و عاشق اون دختر خراب شدی
ولی هیراد این حرفو بکن تو کلت یه عمر این آبرو و اعتبار با چنگ دندون
به دست نیاوردم که الان توعه کله خر بیای گند بزنی توش یه بار به حرفت گوش دادیم بس بود
حالا هر حرفی که من بگم همون میشه وقتی
میگم کمند زنت میشه یعنی تو بی سر و صدا میشینی سر جات و میگی چشم.!
هیراد برای جلوگیری از خود احترام نگه داشتن پدرش دستانش را مشت کرده بود محکم دندان هایش را بهم فشار میداد
کامران برادر بزرگتر کمند از جایش بلند شد تا خواست دهن به اعتراض باز کند پدرش جلوی او را گرفت
آرام در گوشش چیزی گفت که کامران با صورتی سرخ از خانه بیرون زد و در حیاط را محکم به هم کوبید
هیراد از گوشه چشم به کمندی که با گریه در آغوش مادرش مچاله شده بود نیم نگاهی انداخت
و با خود گفت چرا تنها کسی ضربه میخورد او باشد کمند عزیز ترین گیسو بود چرا با کمند به این خانواده خیانت کار ضربه نزند!؟
پس رو کرد سمت خان بابایش و گفت
چشم خان بابا هرچی شما بگید !!...
PORT 5
با حرف خان هیراد با صورتی قرمز و عصبانی گفت
:باباخان این حرفایی که میزنید یعنی چی این مزخرفات چیه تحویل من میدید
خان فریادی کشید و دستور داد همه ی اهالی روستا بیرون بروند وبعد از خالی شدن خانه
خان به خاطر تندرویی هیراد یقه اش را چسبید
:دارم آبرویی که ریخته شده زمینو جمع میکنم مزخرف کاری بود که تو کردی و عاشق اون دختر خراب شدی
ولی هیراد این حرفو بکن تو کلت یه عمر این آبرو و اعتبار با چنگ دندون
به دست نیاوردم که الان توعه کله خر بیای گند بزنی توش یه بار به حرفت گوش دادیم بس بود
حالا هر حرفی که من بگم همون میشه وقتی
میگم کمند زنت میشه یعنی تو بی سر و صدا میشینی سر جات و میگی چشم.!
هیراد برای جلوگیری از خود احترام نگه داشتن پدرش دستانش را مشت کرده بود محکم دندان هایش را بهم فشار میداد
کامران برادر بزرگتر کمند از جایش بلند شد تا خواست دهن به اعتراض باز کند پدرش جلوی او را گرفت
آرام در گوشش چیزی گفت که کامران با صورتی سرخ از خانه بیرون زد و در حیاط را محکم به هم کوبید
هیراد از گوشه چشم به کمندی که با گریه در آغوش مادرش مچاله شده بود نیم نگاهی انداخت
و با خود گفت چرا تنها کسی ضربه میخورد او باشد کمند عزیز ترین گیسو بود چرا با کمند به این خانواده خیانت کار ضربه نزند!؟
پس رو کرد سمت خان بابایش و گفت
چشم خان بابا هرچی شما بگید !!...
۱.۶k
۰۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.