LOVE AGAIN
LOVE AGAIN
PART 2/7
میا : راستش یکمی میترسم
ا/ت: میترسی برای چی؟؟
میا: خبببببب میدونی که بابا به زنه جانگ هان سوک تجاوز کرده بوده و اونو کشته بوده واسه همین جانگ هان سوک برای انتقام مامانو بابارو کشته ولی هنوز سیر نشده میخوادما رو هم بکشه.
(میا یهو گریش گرفت)
ا/ت: میا چرا داری گریه میکنی اون نمیتونه بلایی سرمون بیاره قول میدم.
میا : میدونی ا/ت مامان هیچ گناهی نداشت شاید یکم بد رفتاری کرد ولی حقش این نبود که بمیره(با گریه)
ا/ت ویو : 0وقتی دیدم گریه میکنه و ناراحته واقعا ناراحت شدم میا که تقصیری نداره انقدر ناراحت بشه حتی به خاطره میا هم که شده انتقاممو ازش میگیرم) قوربونت برم گریه نکن من انتقاممون رو ازشون میگیرم.
خواستم برم اتاقم که یونا منو گرفت برد اتاقش
یونا: خب خب خب خانوم ا/ت تعریف کن ببینم
ا/ت : یونا به خدا الان کاره مهم تری هست بعدا
یونا: هققق واقعا که به من چیزی نمیگی
ا/ت: یااااااا....... خب باشه بیا بگم
دیشب یونگی فهمیده دوسش دارم اومد......اومد اعتراف کرد
یونا: واقعااااااا اونم دوست دارههههههههه
ا/ت: اره خب اره(یه لبخند گنده اومد رو صورتم)
یونا: خیلی برات خوشحالم میبینم تو هم خیلی دوسش داره کلک
ا/ت: چییییی خببب بیخیاللللل من میرمممم
ا/ت: بازم قلبم تند میزد ولی الان بای به فکر یه نقشه بی نقص باشم
رفتم اتاق یونگی که بهم کمک کنه یکم استرس داشتم
بیخیاللللللل ا/ت تو میتونی
PART 2/7
میا : راستش یکمی میترسم
ا/ت: میترسی برای چی؟؟
میا: خبببببب میدونی که بابا به زنه جانگ هان سوک تجاوز کرده بوده و اونو کشته بوده واسه همین جانگ هان سوک برای انتقام مامانو بابارو کشته ولی هنوز سیر نشده میخوادما رو هم بکشه.
(میا یهو گریش گرفت)
ا/ت: میا چرا داری گریه میکنی اون نمیتونه بلایی سرمون بیاره قول میدم.
میا : میدونی ا/ت مامان هیچ گناهی نداشت شاید یکم بد رفتاری کرد ولی حقش این نبود که بمیره(با گریه)
ا/ت ویو : 0وقتی دیدم گریه میکنه و ناراحته واقعا ناراحت شدم میا که تقصیری نداره انقدر ناراحت بشه حتی به خاطره میا هم که شده انتقاممو ازش میگیرم) قوربونت برم گریه نکن من انتقاممون رو ازشون میگیرم.
خواستم برم اتاقم که یونا منو گرفت برد اتاقش
یونا: خب خب خب خانوم ا/ت تعریف کن ببینم
ا/ت : یونا به خدا الان کاره مهم تری هست بعدا
یونا: هققق واقعا که به من چیزی نمیگی
ا/ت: یااااااا....... خب باشه بیا بگم
دیشب یونگی فهمیده دوسش دارم اومد......اومد اعتراف کرد
یونا: واقعااااااا اونم دوست دارههههههههه
ا/ت: اره خب اره(یه لبخند گنده اومد رو صورتم)
یونا: خیلی برات خوشحالم میبینم تو هم خیلی دوسش داره کلک
ا/ت: چییییی خببب بیخیاللللل من میرمممم
ا/ت: بازم قلبم تند میزد ولی الان بای به فکر یه نقشه بی نقص باشم
رفتم اتاق یونگی که بهم کمک کنه یکم استرس داشتم
بیخیاللللللل ا/ت تو میتونی
۱۲.۲k
۲۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.