پرنسس سرخ
پرنسس سرخ
Part_15
آروم منو روی چمنا گذاشتن و بالای سرم ایستادن. از جام بلند شدم و سعی کردم آروم چسب رو از روی دهنم بکنم ولی کنده نمی شد حالم بد جور گرفته شده بود. بکهیون یه قدم اومد جلو و گوشه ی چسب رو محکم کشید و کنده شد. جیغ کشیدم که باعث شد پرنده های روی درخت پرواز کنن و برن. چانیول : هیشش دختر جون انقد جیغ نکش. #خفه شوووو چی از جون من می خواید ؟ بکهیون : باید به حرفامون گوش بدی. چانیول دستمو کشید طرف درختی که کنارمون بود و منو چسبوند به تنه ی درخت ، بکهیون هم یه طناب اورد بعد منو بستن. #این کارای مسخره برا چیه ؟ چانیول : الان می فهمی. دوتاشون ازم فاصله گرفتن ، بکهیون یه خنجر در اورد و داد دست چانیول. آب گلوم رو با صدا قورت دادم و سعی کردم ترسمو نشون ندم. #اون چیه ؟ چانیول لبخند شیطانی زد و دستشو اورد بالا تا خنجر رو پرتاب کنه. #تو که نمی خوای منو بکشی مگه نه ؟ بکهیون : خودتو نجات بده. #دیوونه شدی ؟ چانیول : اگه می تونی خودتو نجات بده. تا چند ثانیه داشتم نگاشون می کردم ولی هیچ عکس العملی نشون ندادن ، یه دفعه چانیول خنجر رو پرتاب کرد طرفم. با ترس و دلهره چشمامو بستم. منتظر موندم ولی هیچ اتفاقی نیوفتاد در واقع هیچ دردی حس نکردم احتمالا میخواستن سر به سرم بزارن ، چشمامو باز کردم.
خنجر با فاصله ی خیلی کمی جلوی صورت من معلق ایستاده بود و انگار یه نور قرمز مانعش شده بود تا به من نخوره. تند تند نفس می کشیدم و از ترس قفسه ی سینم بالا پایین می شد. خنجر افتاد رو چمنا. حتی متوجه ی این نشده بودم که پسرا همشون جلوم ایستاده بودن. لوهان اومد سمتم و طنابا رو باز کرد. لوهان : تموم شد. #شما هیولایین قبل از اینکه شما ها وارد زندگیم بشین یه زندگی آروم و بی دغدغه داشتم ولی با اومدن شما همه چی خراب شد. لی : حتی با رنگ چشمات هم همه چیز آروم و عادی بود ؟؟ #هر چی بود آرامش داشتم. کای : اینو بدون که همه چیز قراره تغییر کنه و باور کن حتی اگه ما هم وارد زندگیت نمیشدیم این تو سرنوشت تو بوده که با اینا رو به رو بشی. با اینکه هیچی از حرفش نفهمیدم ولی بدجور ذهنمو درگیر کرد.. سوهو : الانم با کریس برو. #من با کریس هیچ جا نمی رم اصا نمیشه لوهانم بیاد ؟؟ تایپ با چشمای ریز شده نگام کرد : از کی تا حالا لوهان شده لوهان تو ؟؟ #من منظورم اون نبود اشتباه برداشت نکن. لوهان : متاسفم ولی من نمی تونم همراهت بیام اما شب می خوام یه چیزی رو بهت نشون بدم. #باشه. کریس دستمو کشید. #آی آروم دردم گرفت. کریس : من با کسایی که زبون نفهمن این مدلی رفتار می کنم. پاش رو لگد کردم اونم حواسش پرت شد ، شروع کردم به دویدن. کریس : اگه دستم بهت برسه می کشمت وایسااااا. یه لحظه از کاری که کردم پشیمون شدم ولی فقط یه ثانیه بود...
Part_15
آروم منو روی چمنا گذاشتن و بالای سرم ایستادن. از جام بلند شدم و سعی کردم آروم چسب رو از روی دهنم بکنم ولی کنده نمی شد حالم بد جور گرفته شده بود. بکهیون یه قدم اومد جلو و گوشه ی چسب رو محکم کشید و کنده شد. جیغ کشیدم که باعث شد پرنده های روی درخت پرواز کنن و برن. چانیول : هیشش دختر جون انقد جیغ نکش. #خفه شوووو چی از جون من می خواید ؟ بکهیون : باید به حرفامون گوش بدی. چانیول دستمو کشید طرف درختی که کنارمون بود و منو چسبوند به تنه ی درخت ، بکهیون هم یه طناب اورد بعد منو بستن. #این کارای مسخره برا چیه ؟ چانیول : الان می فهمی. دوتاشون ازم فاصله گرفتن ، بکهیون یه خنجر در اورد و داد دست چانیول. آب گلوم رو با صدا قورت دادم و سعی کردم ترسمو نشون ندم. #اون چیه ؟ چانیول لبخند شیطانی زد و دستشو اورد بالا تا خنجر رو پرتاب کنه. #تو که نمی خوای منو بکشی مگه نه ؟ بکهیون : خودتو نجات بده. #دیوونه شدی ؟ چانیول : اگه می تونی خودتو نجات بده. تا چند ثانیه داشتم نگاشون می کردم ولی هیچ عکس العملی نشون ندادن ، یه دفعه چانیول خنجر رو پرتاب کرد طرفم. با ترس و دلهره چشمامو بستم. منتظر موندم ولی هیچ اتفاقی نیوفتاد در واقع هیچ دردی حس نکردم احتمالا میخواستن سر به سرم بزارن ، چشمامو باز کردم.
خنجر با فاصله ی خیلی کمی جلوی صورت من معلق ایستاده بود و انگار یه نور قرمز مانعش شده بود تا به من نخوره. تند تند نفس می کشیدم و از ترس قفسه ی سینم بالا پایین می شد. خنجر افتاد رو چمنا. حتی متوجه ی این نشده بودم که پسرا همشون جلوم ایستاده بودن. لوهان اومد سمتم و طنابا رو باز کرد. لوهان : تموم شد. #شما هیولایین قبل از اینکه شما ها وارد زندگیم بشین یه زندگی آروم و بی دغدغه داشتم ولی با اومدن شما همه چی خراب شد. لی : حتی با رنگ چشمات هم همه چیز آروم و عادی بود ؟؟ #هر چی بود آرامش داشتم. کای : اینو بدون که همه چیز قراره تغییر کنه و باور کن حتی اگه ما هم وارد زندگیت نمیشدیم این تو سرنوشت تو بوده که با اینا رو به رو بشی. با اینکه هیچی از حرفش نفهمیدم ولی بدجور ذهنمو درگیر کرد.. سوهو : الانم با کریس برو. #من با کریس هیچ جا نمی رم اصا نمیشه لوهانم بیاد ؟؟ تایپ با چشمای ریز شده نگام کرد : از کی تا حالا لوهان شده لوهان تو ؟؟ #من منظورم اون نبود اشتباه برداشت نکن. لوهان : متاسفم ولی من نمی تونم همراهت بیام اما شب می خوام یه چیزی رو بهت نشون بدم. #باشه. کریس دستمو کشید. #آی آروم دردم گرفت. کریس : من با کسایی که زبون نفهمن این مدلی رفتار می کنم. پاش رو لگد کردم اونم حواسش پرت شد ، شروع کردم به دویدن. کریس : اگه دستم بهت برسه می کشمت وایسااااا. یه لحظه از کاری که کردم پشیمون شدم ولی فقط یه ثانیه بود...
۵.۵k
۱۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.