عشقباطعمتلخ part

#عشق_باطعم_تلخ #part145

با صدای پرهام برگشتم طرفش که خیره بود به جاده، داشت چیزهایی می‌گفت که هیچ وقت به زبون نیاورده بود.
- دوسال پیش اوایل پاییز بود، تازه دو ماه بود از تورنتو اومده بودم ایران؛ استاد خطیبی زنگ زد که برم پیشش، وقتی رفتم ازم خواهش کرد چند گروه اینترن رو برای کارورزی بردارم، اولش قبول نکردم؛ ولی وقتی گفت که از ایران میره و نمی‌تونه باشه و دانشجوها گناه دارند و تو هم می‌تونی و... به اجبار قبول کردم؛ جلسه اول بود استرس داشتم این‌که چطور رفتار کنم، از روزی که اومده بودم بیمارستان پیش بابا همه می‌گفتن این پسر آقای زند خیلی مغرورِ، در حالی که با یکی جور می‌شدم خیلی باهاش صمیمی می‌شدم؛ خلاصه جلسه اول یکی از دانشجوها من رو اشتباه گرفت از اون‌جا کَل‌کَل‌هامون شروع شد.
نگاهی کوتاهی به من کرد که با لبخند خیره شده بودم بهش، ادامه داد:
- جالب این بود اسمش رو نمی‌گفت چون می‌دونست آخر ترم بدبخت میشه؛ ولی این‌قدر خنگ بود از اتیکت فهمیدم اسمش کیه.
👇 👇 👇
دیدگاه ها (۷)

#عشق_باطعم_تلخ #part146آهی کشید، برگشت طرفم، خیره شد توی چشم...

#عشق_باطعم_تلخ #part147عصبی پوفی کشیدم.- اذیت نکن!وسط خیابون...

#عشق_باطعم_تلخ #part144ریز خندیدم که چشم‌هاش رو به سختی باز ...

#عشق_باطعم_تلخ #part143خیره شده بودم بهش که در حال آماده شدن...

ملکه قلبم پارت۸

رمان انیمه ای هنوز نه چپتر ویژه ۲

دنیای ناشناخته: شروع از پایان

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط