۰"ɪᴛ ᴘᴀꜱꜱᴇᴅ ᴀɢɪɴ 1"
۰"ɪᴛ ᴘᴀꜱꜱᴇᴅ ᴀɢɪɴ 1"
part: ۵۳
"ویو نادیا"
خلاصه بعد اینکه تیپ همدیگه رو خراب کردن یجا نشستن
تهیونگ زد زیر خنده و گفت:
_وای اخرین بار سر داشتننقش کاراگاه اینطوری دعوا کردیم
نادیا:کاراگاه؟
جیمین: اون موقعه که انیمیشن و فیلممیدیدیم فاز میگرفاین ...بعد سر نقش اصلی که کارگاه بود دعوا میکردیم
وای چقدر باحالن
نادیا: وای چقدر خوبب...میشه بیشتر بگید ...بچگیتون دیگه چیکار میکردید؟
کوک: لازمنکرده
تهمین:بیا بگیم
رو کاناپه کناری جونگکوک و روبه رویه اونا نشستن و چهاز زانو نشستم
و منتظر نگاشون کردم
ته: وقتی میرفتیممدرسه....من و جیمین عشق اولمون مشترک بود ...بعد منو این به هزار رنگ میزدیمم
جیمین: خوشتیپ میکردیم، جنتلمن بازی در میاوردیم...اخر سرم فهمیدیم از جونگکوک خوشش میاد
کوک: جذابیت چییزه که هر کسی نداره
ته: یچی بگو بفهمیم....خوبه من از همتون بهترما ...مگه نه
امدم حرفشو تایید کنم که با نگاه جونگکوک ساکت شدم
ته: بچرو نترسون...چیه حقیقت تلخه؟
جیمین: خوبه من محبوب مدرسه بودما
ته: جیمین از این دانش اموزایه پر انرژی و امید بود از اینا که تویه همه برنامه ها شرکت داشتن
جیمین: تهیونگم از اینا بود که وقتی تو سالن رد میشد دخترا خودشون و میکشتن براش و باهاشون ل...اس میزد
ته: خوبه..حالا اونا شروع میکردن مثل بعضیا سلطان .لا...س زدن نیسستم
با حرفاشون خندم گرفت و گفتم:
_ پس این چی؟؟ ( جونگکوک)اون تو مدرسه چیکاره بود؟
جیمن همزمان با گذاشتن سیب تو دهنش گفت:
_ اون معلم خصوصی داشت
کوک: هوش..
نادیا: ییعنی چی ...با شما نبود؟
ته: نه
نادیا: پس دختره چطروی شناختش که ازش خوششمیومد؟
ته: خونرو میپیچوند موقعه برگشتن بامون میومد بیرون
کوک: اطالعاتت کامل شد ؟ حالا بسه
جیمین: وای..مه روزایی بود
نادیا: ایشه...چرا عین پیر مردا حرف میزنی؟
جیمین: بزرگ کردن این دوتا منو پیر کرد
ته: تو چرا راجب بچگیت نمیگی؟
نادیا: خواطرات بامزم قدیمیه یادم نمیاد
ته: اها
جیمین:تهیونگ
ته: ها؟
جیمین:ولی چرا لحنت موقعه تعریف کردن ازم جوری بود که انگار میخواستی بگی این جز اون دسته خا...مالا بوده؟
ته: وای به لحنمن چیکار داری
جیمین: نه واقعاا....
ته: نبودی؟؟؟
جیمین: اا...لابد بابایه من...بخواطر قیافش ، مخ معلمارو گیزد تا نمره بگیره
ته: هعی..قرار بود نگی،اصلا مگه یادمون رفته سال اول دبیرستان بخواطر خوابیدن با دختر مدیر اخراج شدی
جیمین: حداقل مخ زنشو نمیزدم
وای حاجی یعنی مخ زنمدیرشونو زده بوده؟
اروم به سمت جونگکوک خم شدم
_ چطوری تحملشون میکنی؟
جواب نداده بود که جیمین گفت:
_ این دوتارو نگا...خوب صمیمیداا
نادیا: به کوری چشم حسود
جیمین: الان با منی ؟
نادیا: پسره دلقکک
جیمین: الان بت میگم کی دلقکه
امد سمتم که خود به خود ، خودم و رو.
part: ۵۳
"ویو نادیا"
خلاصه بعد اینکه تیپ همدیگه رو خراب کردن یجا نشستن
تهیونگ زد زیر خنده و گفت:
_وای اخرین بار سر داشتننقش کاراگاه اینطوری دعوا کردیم
نادیا:کاراگاه؟
جیمین: اون موقعه که انیمیشن و فیلممیدیدیم فاز میگرفاین ...بعد سر نقش اصلی که کارگاه بود دعوا میکردیم
وای چقدر باحالن
نادیا: وای چقدر خوبب...میشه بیشتر بگید ...بچگیتون دیگه چیکار میکردید؟
کوک: لازمنکرده
تهمین:بیا بگیم
رو کاناپه کناری جونگکوک و روبه رویه اونا نشستن و چهاز زانو نشستم
و منتظر نگاشون کردم
ته: وقتی میرفتیممدرسه....من و جیمین عشق اولمون مشترک بود ...بعد منو این به هزار رنگ میزدیمم
جیمین: خوشتیپ میکردیم، جنتلمن بازی در میاوردیم...اخر سرم فهمیدیم از جونگکوک خوشش میاد
کوک: جذابیت چییزه که هر کسی نداره
ته: یچی بگو بفهمیم....خوبه من از همتون بهترما ...مگه نه
امدم حرفشو تایید کنم که با نگاه جونگکوک ساکت شدم
ته: بچرو نترسون...چیه حقیقت تلخه؟
جیمین: خوبه من محبوب مدرسه بودما
ته: جیمین از این دانش اموزایه پر انرژی و امید بود از اینا که تویه همه برنامه ها شرکت داشتن
جیمین: تهیونگم از اینا بود که وقتی تو سالن رد میشد دخترا خودشون و میکشتن براش و باهاشون ل...اس میزد
ته: خوبه..حالا اونا شروع میکردن مثل بعضیا سلطان .لا...س زدن نیسستم
با حرفاشون خندم گرفت و گفتم:
_ پس این چی؟؟ ( جونگکوک)اون تو مدرسه چیکاره بود؟
جیمن همزمان با گذاشتن سیب تو دهنش گفت:
_ اون معلم خصوصی داشت
کوک: هوش..
نادیا: ییعنی چی ...با شما نبود؟
ته: نه
نادیا: پس دختره چطروی شناختش که ازش خوششمیومد؟
ته: خونرو میپیچوند موقعه برگشتن بامون میومد بیرون
کوک: اطالعاتت کامل شد ؟ حالا بسه
جیمین: وای..مه روزایی بود
نادیا: ایشه...چرا عین پیر مردا حرف میزنی؟
جیمین: بزرگ کردن این دوتا منو پیر کرد
ته: تو چرا راجب بچگیت نمیگی؟
نادیا: خواطرات بامزم قدیمیه یادم نمیاد
ته: اها
جیمین:تهیونگ
ته: ها؟
جیمین:ولی چرا لحنت موقعه تعریف کردن ازم جوری بود که انگار میخواستی بگی این جز اون دسته خا...مالا بوده؟
ته: وای به لحنمن چیکار داری
جیمین: نه واقعاا....
ته: نبودی؟؟؟
جیمین: اا...لابد بابایه من...بخواطر قیافش ، مخ معلمارو گیزد تا نمره بگیره
ته: هعی..قرار بود نگی،اصلا مگه یادمون رفته سال اول دبیرستان بخواطر خوابیدن با دختر مدیر اخراج شدی
جیمین: حداقل مخ زنشو نمیزدم
وای حاجی یعنی مخ زنمدیرشونو زده بوده؟
اروم به سمت جونگکوک خم شدم
_ چطوری تحملشون میکنی؟
جواب نداده بود که جیمین گفت:
_ این دوتارو نگا...خوب صمیمیداا
نادیا: به کوری چشم حسود
جیمین: الان با منی ؟
نادیا: پسره دلقکک
جیمین: الان بت میگم کی دلقکه
امد سمتم که خود به خود ، خودم و رو.
۲۷.۷k
۲۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.