۰"ɪᴛ ᴘᴀꜱꜱᴇᴅ ᴀɢɪɴ 1"
۰"ɪᴛ ᴘᴀꜱꜱᴇᴅ ᴀɢɪɴ 1"
part: ۵۵
"ویو جونگکوک"
با صدایه گوشی از خواب بیدار شدم
تو خواب و بیداری جواب دادم:
_ هوم؟
ته: جونگکوک؟
صدایه نگرانش تو گوشم پیجید که خوابم پرید
کوک: چیشد؟
ته: بار دیشب کلا فیک بود
کوک: یعنی چی.؟
ته: تمام شمشا قلابی بود
کوک: کاره مینهوعه؟
ته: نه: اون خودش خبر داد بمون
کوک: یعنی چی ؟...کجایید؟
ته: کاراج
کوک: امدم
گوشیو قط کردم
قرار بود اون بار بین من و مینهو نصف شه ...این همه سختی نکشیدم یخواطر چندتا اسباب بازی.....
یعنی واقعا اون همه تجهیزات برایه بار فیک بود؟
با پوشیدن سوشرت و زدن تیپ اسپرت سفید سیاه از خونه بیرون زدم
ساعت ۸ صبح بود
با کمی رانندگی بهکاراج رسیدم
و وارد شدم
ته: سلام
کوک: بار کوفتی کو؟
نگاهی به بارا کردم و با بلند کردن یکیشون ، به قدری سگ شدم که شمشایه فیکی که با شیشه درست شده بود و به زمین کوبیدم
و با داد بلندی گفتم:
_ مینهو کجاستت؟
ته: اعصابش خورد شد رفت خونش
کوک : ماممیریم اونجا
.....
دوباره اینبار به سمت خونه مینهو روندم
و بعد از اینکه خدمه هاش بش خبر داد وارد خونه شدیم
رویه مبل نشسته بود
مینهو: هان؟
کوک: داستان این بار چیه؟...دیشب دست تو بود...یعنی چکشنکردی؟؟...یعنی اینمفت خورایه اطرافت اشتباهی بارو رد یابی کردن؟...
مینهو: میگی چیکارکنم؟
کوک: بحث ۱۰۰ میلیارد دلارهه
مینهو: دیگه فوت شد
نه این زیادی به چپشه
کوک: اهاا....فقط دلم میخواد دلقکی که به بازیمون گرفته رو پیدا کنم...اون موقعه میبینیم ...دوباره از این گوها میخوره یا نه
.....
پشتمو بشکردم با هزار تا فکر با تهیونگ خارج شدیم
براش مهم میست
اونمکی
مینهو
کوک: کاره خودشه
ته: ها؟
کوک: مینهو بارو عوض کرده...نمیخواست با من...نصفش کنه..حتی قبول نکرد افراد جیمین ببرن بارو....فککرده با خر طرفه....دارم برات ...اقای لی مینهو اماده باش
.......
تهیونگ رفت خونه خودش...منم برگشتم خونه
صدایه بلندی از داخل خونه میومد
با تعجب درو باز کردم
که دیدم نادیا رو یه نرده بودن بزرگ بودو اجوما چند خدمه پایینش
نادیا: وای الان میوفتم
اجوما: وای دختر چند بار گفتم نکن
..: یکم اروم باش ...بیا پایین چییزی نمیشه
نادیا: نمیشههه...میترسممم...دو دستی نرده بودن و بغل کرده بود
رفتم سمتشون
کوک: چخبره؟
اجوما: سلام ....وای ارباب چیبگم ..این دختر بازم..حرف گوش نداد
کوک: نادیا...
نادیا: میشه وایسید بیامپایین بعد به فکر تهدیدم بیوفتیددد
بعد جیغ شزد
نادیا: وای من امروز میمیرم
کوک: بپر میگیرمت
نادیا: دیگه چی؟؟....امرا ریسککنم
کوک: توکه نمیتونی بیای پایین....زود باش حال ندارم
نادیا: وای نه میترسم نمیشه
کوک: پس اونجا بمون تا فردا...
part: ۵۵
"ویو جونگکوک"
با صدایه گوشی از خواب بیدار شدم
تو خواب و بیداری جواب دادم:
_ هوم؟
ته: جونگکوک؟
صدایه نگرانش تو گوشم پیجید که خوابم پرید
کوک: چیشد؟
ته: بار دیشب کلا فیک بود
کوک: یعنی چی.؟
ته: تمام شمشا قلابی بود
کوک: کاره مینهوعه؟
ته: نه: اون خودش خبر داد بمون
کوک: یعنی چی ؟...کجایید؟
ته: کاراج
کوک: امدم
گوشیو قط کردم
قرار بود اون بار بین من و مینهو نصف شه ...این همه سختی نکشیدم یخواطر چندتا اسباب بازی.....
یعنی واقعا اون همه تجهیزات برایه بار فیک بود؟
با پوشیدن سوشرت و زدن تیپ اسپرت سفید سیاه از خونه بیرون زدم
ساعت ۸ صبح بود
با کمی رانندگی بهکاراج رسیدم
و وارد شدم
ته: سلام
کوک: بار کوفتی کو؟
نگاهی به بارا کردم و با بلند کردن یکیشون ، به قدری سگ شدم که شمشایه فیکی که با شیشه درست شده بود و به زمین کوبیدم
و با داد بلندی گفتم:
_ مینهو کجاستت؟
ته: اعصابش خورد شد رفت خونش
کوک : ماممیریم اونجا
.....
دوباره اینبار به سمت خونه مینهو روندم
و بعد از اینکه خدمه هاش بش خبر داد وارد خونه شدیم
رویه مبل نشسته بود
مینهو: هان؟
کوک: داستان این بار چیه؟...دیشب دست تو بود...یعنی چکشنکردی؟؟...یعنی اینمفت خورایه اطرافت اشتباهی بارو رد یابی کردن؟...
مینهو: میگی چیکارکنم؟
کوک: بحث ۱۰۰ میلیارد دلارهه
مینهو: دیگه فوت شد
نه این زیادی به چپشه
کوک: اهاا....فقط دلم میخواد دلقکی که به بازیمون گرفته رو پیدا کنم...اون موقعه میبینیم ...دوباره از این گوها میخوره یا نه
.....
پشتمو بشکردم با هزار تا فکر با تهیونگ خارج شدیم
براش مهم میست
اونمکی
مینهو
کوک: کاره خودشه
ته: ها؟
کوک: مینهو بارو عوض کرده...نمیخواست با من...نصفش کنه..حتی قبول نکرد افراد جیمین ببرن بارو....فککرده با خر طرفه....دارم برات ...اقای لی مینهو اماده باش
.......
تهیونگ رفت خونه خودش...منم برگشتم خونه
صدایه بلندی از داخل خونه میومد
با تعجب درو باز کردم
که دیدم نادیا رو یه نرده بودن بزرگ بودو اجوما چند خدمه پایینش
نادیا: وای الان میوفتم
اجوما: وای دختر چند بار گفتم نکن
..: یکم اروم باش ...بیا پایین چییزی نمیشه
نادیا: نمیشههه...میترسممم...دو دستی نرده بودن و بغل کرده بود
رفتم سمتشون
کوک: چخبره؟
اجوما: سلام ....وای ارباب چیبگم ..این دختر بازم..حرف گوش نداد
کوک: نادیا...
نادیا: میشه وایسید بیامپایین بعد به فکر تهدیدم بیوفتیددد
بعد جیغ شزد
نادیا: وای من امروز میمیرم
کوک: بپر میگیرمت
نادیا: دیگه چی؟؟....امرا ریسککنم
کوک: توکه نمیتونی بیای پایین....زود باش حال ندارم
نادیا: وای نه میترسم نمیشه
کوک: پس اونجا بمون تا فردا...
۸۲۵
۲۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.