cold Mafia (P26)
cold Mafia (P26)
از زبان جونکوک : با تابش نور خورشید بیدار شدم کنارم ا.ت بود از صورتش معلوم بود بغض کرده
کوک : ا.ت
ا.ت : جونگکوک حالت خوبه
کوک : خوبم*سرد*
ا.ت : تهیونگ گفته قراره امروز بریم آمریکا میشه بگی جریان چیه
کوک : ا.ت
ا.ت : هوم
کوک : ما باید جدا بشیم
از زبان ا.ت :
با کلمه ای که گفته انگار دنیا رو سرم خراب شد
ا.ت : ج..ونگ کوک*بغض*
کوک : همینی که گفتم*جدی*
کوک*میتونستم بغض تو چشماش ببینم میتونستم بفهمم که داره جلوی بغضو میگیره ا.ت متاسفم قول میدم برمیگردم*
ا.ت : جونگکوک چی میگی تو...هق...من کسی بودم...هق..هق...غیر..هق...از تو کسی دوست نداشتم...هق...من همه چیمو بهت دادم...هق...این جواب تو هست*گریه*
کوک*با هر حرفش دلم تاریک میکرد نمیخواستم ناراحتش کنم ولی تا وقتی اون عوضی نابود نکردم*
ا.ت : ب.باشه من میرم هرطور خودت بخوای نه مثل اینکه منو به عنوان برده خودت خواستی*بغض،گریه*
ا.ت*یاد حرفهای تهیونگ افتادم که گفت به جونگکوک نگم من حاملم ولی همینطور که بخواد خودم بچم رو بزرگ میکنم
کوک * ا.ت رفت یعنی واقعا رفت اه لعنتی خدا لعنتت کنه دونگ گئون با رفتن ا.ت زندگیم انگار خراب شد...
تهیونگ : ا.ت..
ا.ت : هیچی نگو بریم نمیخوام دیگه تو کره باشم
ذهن تهیونگ : اون جونگکوک چی گفته بهش اینطور شده
تهیونگ : باشه بریم..
2 ماه بعد :
از زبان ا.ت :
تو این دوماه افسردگی بدی گرفته بودم سعی میکردم کوک فراموش میکردم ولی هیچ وقت از حافظم پاک نمیشه ولی تهیونگ تمام مدت حواسش بهم بود که با صدای تلویزیون که اسم جونگکوک گفت خشکم زد رفتم سراغ TV(تلویزیون)که زیرش نوشته...
امروز روز ازدواج یکی از باند های مافیای کره جنوبی به اسم جئون جونگکوک با دختر چوی دونگ گئون هست
پس...پس جونگکوک برا همین گفت جدا شیم اون...اون...هق منو دوست نداشت....هق*گریه*لعنتی ازم سواستفاده کرد منو به عنوان هر.زه خودش آورد.
از زبان کوک:
وقتی با دختر این عوضی ازدواج کردم احساس میکردم دارم عذاب وجدان میگیرم
لیا : عشقمم کوکی
کوک : کوکی؟
لیا : بله دیگه
کوک : یادت باشه تو حق کوکی صدام کردن نداری*سرد*
لیا*بابام بهم گفت اون قبل از من با یه دختر دیگه بود خیلی دوست دارم اون هر.زه لعنتی خفه کنم...ادامه داره
از زبان جونکوک : با تابش نور خورشید بیدار شدم کنارم ا.ت بود از صورتش معلوم بود بغض کرده
کوک : ا.ت
ا.ت : جونگکوک حالت خوبه
کوک : خوبم*سرد*
ا.ت : تهیونگ گفته قراره امروز بریم آمریکا میشه بگی جریان چیه
کوک : ا.ت
ا.ت : هوم
کوک : ما باید جدا بشیم
از زبان ا.ت :
با کلمه ای که گفته انگار دنیا رو سرم خراب شد
ا.ت : ج..ونگ کوک*بغض*
کوک : همینی که گفتم*جدی*
کوک*میتونستم بغض تو چشماش ببینم میتونستم بفهمم که داره جلوی بغضو میگیره ا.ت متاسفم قول میدم برمیگردم*
ا.ت : جونگکوک چی میگی تو...هق...من کسی بودم...هق..هق...غیر..هق...از تو کسی دوست نداشتم...هق...من همه چیمو بهت دادم...هق...این جواب تو هست*گریه*
کوک*با هر حرفش دلم تاریک میکرد نمیخواستم ناراحتش کنم ولی تا وقتی اون عوضی نابود نکردم*
ا.ت : ب.باشه من میرم هرطور خودت بخوای نه مثل اینکه منو به عنوان برده خودت خواستی*بغض،گریه*
ا.ت*یاد حرفهای تهیونگ افتادم که گفت به جونگکوک نگم من حاملم ولی همینطور که بخواد خودم بچم رو بزرگ میکنم
کوک * ا.ت رفت یعنی واقعا رفت اه لعنتی خدا لعنتت کنه دونگ گئون با رفتن ا.ت زندگیم انگار خراب شد...
تهیونگ : ا.ت..
ا.ت : هیچی نگو بریم نمیخوام دیگه تو کره باشم
ذهن تهیونگ : اون جونگکوک چی گفته بهش اینطور شده
تهیونگ : باشه بریم..
2 ماه بعد :
از زبان ا.ت :
تو این دوماه افسردگی بدی گرفته بودم سعی میکردم کوک فراموش میکردم ولی هیچ وقت از حافظم پاک نمیشه ولی تهیونگ تمام مدت حواسش بهم بود که با صدای تلویزیون که اسم جونگکوک گفت خشکم زد رفتم سراغ TV(تلویزیون)که زیرش نوشته...
امروز روز ازدواج یکی از باند های مافیای کره جنوبی به اسم جئون جونگکوک با دختر چوی دونگ گئون هست
پس...پس جونگکوک برا همین گفت جدا شیم اون...اون...هق منو دوست نداشت....هق*گریه*لعنتی ازم سواستفاده کرد منو به عنوان هر.زه خودش آورد.
از زبان کوک:
وقتی با دختر این عوضی ازدواج کردم احساس میکردم دارم عذاب وجدان میگیرم
لیا : عشقمم کوکی
کوک : کوکی؟
لیا : بله دیگه
کوک : یادت باشه تو حق کوکی صدام کردن نداری*سرد*
لیا*بابام بهم گفت اون قبل از من با یه دختر دیگه بود خیلی دوست دارم اون هر.زه لعنتی خفه کنم...ادامه داره
۱۷.۵k
۱۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.