جهنم من با او فصل
جهنم من با او🍷 فصل ۲
# پارت ۷
ویو کوک : رفتم بخشی که ا.ت رو بردن وارد اتاق شدم که با چشمای بسته و دست پانسمان شدش رو به رو شدم رفتم سمتش کنارش نشستم و دستم رو کشیدم رو موهای خرمایی رنگش ... زل زدم به چشمای بستش مژه هاش خیلی بلند بود اونقدر زیباش میکرد که تو وصفش کم میارم آروم دستش رو گرفتم تو دستام و بوسیدمش و سرم رو گذاشتم رو اون دستا کوچیکش و چشمام رو بستم که نفهمیدم کی خوابم برد ....
ویو ا.ت : چشمام رو باز کردم تو بیمارستان بودم دستم خام رفته بود یه نگاه بهش انداختم که با چهره خوابیده کیوت خرگوشم مواجه شدم آروم دستم رو ازش جدا کردم و کشیدم رو موهای سیاه لختش از همون اول عاشق موهای لخت بودم ولی موهای کوک یه جور دیگهای خواستنی بود با صدای آرومی تو حالی که داشتم دستمو رو موهاش میکشیدم صداش زدم ....ویو کوک : که نفهمیدم کی خوابم برد ....
ویو ا.ت : چشمام رو باز کردم تو بیمارستان بودم دستم خام رفته بود یه نگاه بهش انداختم که با چهره خوابیده کیوت خرگوشم مواجه شدم آروم دستم رو ازش جدا کردم و کشیدم رو موهای مشکی رنگ لختش از همون اول عاشق موهای لخت بودم ولی موهای کوک یه جور دیگهای خواستنی بود با صدای آرومی تو حالی که داشتم دستمو رو موهاش میکشیدم صداش زدم ...
ا.ت : کوکی ؟ ... بانی قشنگم ؟ ... خوابالوی من ؟ پاشوووو ... پاشو نمیدونی که دلم مث چی برا اون صدای قشنگت تنگ شده ...
کوک : جانم ؟ ا.ت بزار بخوابم
ا.ت : عهههه باشه بخواب قهرم
کوک : چی ؟ به هوش اومدی ؟ کی ؟
ا.ت : .... ( خانومیش قهره 😂 )
کوک : جدی قهری ؟
ا.ت : .....
کوک : فدات شم ببخشید ... قهر نکن دلت میاد ؟ اوکی منم میرم شیرموز بخرم بخورم به تو ندم ( پاشد بره )
ا.ت : واسه منم بخر
کوک : آشتی کن اونم چشم 😏
ا.ت : باش خب میخری ؟
کوک : مگه میشه نخرم ؟ چنتا ؟
ا.ت : ۲۰۰ تا شیر موز آها ۷۰۰ بسته پاستیلم بخر و ...
کوک : چه خبره ؟ دل درد میگیری خانمم
ا.ت : کوک حداقل دو بسته پاستیل دوتا شیر موز و شیر کاکائو با ۲۰ تا لواشک و شکلات بخر ( بچگونه 🥺 )
کوک : دیگه چی ؟ شکلات ضرر داره برات یه دونه میخرم لواشکم یه بسته بزرگ کافیه
ا.ت : باسه 🥺
کوک : قربونت برم من ( یه بوس واسه ا.ت فرستاد و از در بیرون اومد )
ویو کوک : از اتاق بیرون اومدم الکس رو صندلی نشسته بود رفتم سمتش و ا.ت رو بهش سپردم و گفتم بره باش صحبت کنه تا برگردم حوصلص سر نره ....
( پرش زمانی به ۲۰ دیقه بعد )
ویو کوک : سفارشای بانوم رو گرفتم و راهی یه بیمارستان شدم ... رسیدم و با کلی ذوق و شوق رفتم سمت اتاقش میخواستم وارد اتاق بشم که وایسادم تا ببینم با الکس چی میگه ...
# پارت ۷
ویو کوک : رفتم بخشی که ا.ت رو بردن وارد اتاق شدم که با چشمای بسته و دست پانسمان شدش رو به رو شدم رفتم سمتش کنارش نشستم و دستم رو کشیدم رو موهای خرمایی رنگش ... زل زدم به چشمای بستش مژه هاش خیلی بلند بود اونقدر زیباش میکرد که تو وصفش کم میارم آروم دستش رو گرفتم تو دستام و بوسیدمش و سرم رو گذاشتم رو اون دستا کوچیکش و چشمام رو بستم که نفهمیدم کی خوابم برد ....
ویو ا.ت : چشمام رو باز کردم تو بیمارستان بودم دستم خام رفته بود یه نگاه بهش انداختم که با چهره خوابیده کیوت خرگوشم مواجه شدم آروم دستم رو ازش جدا کردم و کشیدم رو موهای سیاه لختش از همون اول عاشق موهای لخت بودم ولی موهای کوک یه جور دیگهای خواستنی بود با صدای آرومی تو حالی که داشتم دستمو رو موهاش میکشیدم صداش زدم ....ویو کوک : که نفهمیدم کی خوابم برد ....
ویو ا.ت : چشمام رو باز کردم تو بیمارستان بودم دستم خام رفته بود یه نگاه بهش انداختم که با چهره خوابیده کیوت خرگوشم مواجه شدم آروم دستم رو ازش جدا کردم و کشیدم رو موهای مشکی رنگ لختش از همون اول عاشق موهای لخت بودم ولی موهای کوک یه جور دیگهای خواستنی بود با صدای آرومی تو حالی که داشتم دستمو رو موهاش میکشیدم صداش زدم ...
ا.ت : کوکی ؟ ... بانی قشنگم ؟ ... خوابالوی من ؟ پاشوووو ... پاشو نمیدونی که دلم مث چی برا اون صدای قشنگت تنگ شده ...
کوک : جانم ؟ ا.ت بزار بخوابم
ا.ت : عهههه باشه بخواب قهرم
کوک : چی ؟ به هوش اومدی ؟ کی ؟
ا.ت : .... ( خانومیش قهره 😂 )
کوک : جدی قهری ؟
ا.ت : .....
کوک : فدات شم ببخشید ... قهر نکن دلت میاد ؟ اوکی منم میرم شیرموز بخرم بخورم به تو ندم ( پاشد بره )
ا.ت : واسه منم بخر
کوک : آشتی کن اونم چشم 😏
ا.ت : باش خب میخری ؟
کوک : مگه میشه نخرم ؟ چنتا ؟
ا.ت : ۲۰۰ تا شیر موز آها ۷۰۰ بسته پاستیلم بخر و ...
کوک : چه خبره ؟ دل درد میگیری خانمم
ا.ت : کوک حداقل دو بسته پاستیل دوتا شیر موز و شیر کاکائو با ۲۰ تا لواشک و شکلات بخر ( بچگونه 🥺 )
کوک : دیگه چی ؟ شکلات ضرر داره برات یه دونه میخرم لواشکم یه بسته بزرگ کافیه
ا.ت : باسه 🥺
کوک : قربونت برم من ( یه بوس واسه ا.ت فرستاد و از در بیرون اومد )
ویو کوک : از اتاق بیرون اومدم الکس رو صندلی نشسته بود رفتم سمتش و ا.ت رو بهش سپردم و گفتم بره باش صحبت کنه تا برگردم حوصلص سر نره ....
( پرش زمانی به ۲۰ دیقه بعد )
ویو کوک : سفارشای بانوم رو گرفتم و راهی یه بیمارستان شدم ... رسیدم و با کلی ذوق و شوق رفتم سمت اتاقش میخواستم وارد اتاق بشم که وایسادم تا ببینم با الکس چی میگه ...
- ۷.۵k
- ۰۵ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط