★هایبرید شیطون من★
★هایبرید شیطون من★
پارت ۵۴....
تقریبا یک هفته از آخرین باری که جونگکوکو دیدا بود میگذشت و تمام تلاششو کرده بود بهش فکر نکنه اما موفق نشده بود .
میخواست بره کریسو ببینه حداقل به بهکنه اون میتونست از جونگکوکم خبر دار بشه.
دلش بشدت براش تنگ شده بود!
تلفنشو بیشتر به گوشش فشار داد و دست دیگش آروم توی جیبش فرو کرد و به سالن خالی دانشگاه خیره شد.
حس میکرد دلش داره پر میکشه..!
کریس: تهیونگ سلام! حالت چطوره؟!
_خوبم هیونگ خودت خوبی؟!
کریس: درگیر کارای نامزدی ام ،پروژه ات چطور پیش میره؟
_اوکیه داره خوب پیش پیش میره...جونگکوک چطوره؟!
حس میکرد قلبش برای شنیدن یه خبر از جونگکوک داره محکم و دیوانه وار توی سینش میکوبه!
کریس: جونگکوک؟! دیگه با من زندگی نمیکنه!
دستشو از جیبش بیرون کشید و صاف ایستاد.
_یعنی چی؟!
کریس: برش گردوندم به جایی که ازش اومده بود! تهیونگ موقعیت نگهداریشو نداشتم باور کن! این اواخرم مریض و بیحال شده بود با خودم گفتم اونجا بیشتر ازش مراقبت میکنن تو اینجور فکر نمیکنی؟
چند ثانیه لبخند تلخ جونگکوک که بهش گفته بود کریس میخواد واگذارش کنه رو به یاد اورد و آروم دستشو به دهنش کشید، یعنی جونگکوک چه حالی داشت..؟!
_باشه هیونگ..میشه آدرسشو بهم بدی؟!
کریس: چرا میخوای هایبرید بگیری؟
_شاید!
کریس: باشه برات میفرستمش.
_خدافظ هیونگ
***
گوشیو قفل کرد و عصبی روی میز انداخت و چنگی به موهاش زد، حس میکرد داره منفجر میشه!
ادامه دارد....
پارت ۵۴....
تقریبا یک هفته از آخرین باری که جونگکوکو دیدا بود میگذشت و تمام تلاششو کرده بود بهش فکر نکنه اما موفق نشده بود .
میخواست بره کریسو ببینه حداقل به بهکنه اون میتونست از جونگکوکم خبر دار بشه.
دلش بشدت براش تنگ شده بود!
تلفنشو بیشتر به گوشش فشار داد و دست دیگش آروم توی جیبش فرو کرد و به سالن خالی دانشگاه خیره شد.
حس میکرد دلش داره پر میکشه..!
کریس: تهیونگ سلام! حالت چطوره؟!
_خوبم هیونگ خودت خوبی؟!
کریس: درگیر کارای نامزدی ام ،پروژه ات چطور پیش میره؟
_اوکیه داره خوب پیش پیش میره...جونگکوک چطوره؟!
حس میکرد قلبش برای شنیدن یه خبر از جونگکوک داره محکم و دیوانه وار توی سینش میکوبه!
کریس: جونگکوک؟! دیگه با من زندگی نمیکنه!
دستشو از جیبش بیرون کشید و صاف ایستاد.
_یعنی چی؟!
کریس: برش گردوندم به جایی که ازش اومده بود! تهیونگ موقعیت نگهداریشو نداشتم باور کن! این اواخرم مریض و بیحال شده بود با خودم گفتم اونجا بیشتر ازش مراقبت میکنن تو اینجور فکر نمیکنی؟
چند ثانیه لبخند تلخ جونگکوک که بهش گفته بود کریس میخواد واگذارش کنه رو به یاد اورد و آروم دستشو به دهنش کشید، یعنی جونگکوک چه حالی داشت..؟!
_باشه هیونگ..میشه آدرسشو بهم بدی؟!
کریس: چرا میخوای هایبرید بگیری؟
_شاید!
کریس: باشه برات میفرستمش.
_خدافظ هیونگ
***
گوشیو قفل کرد و عصبی روی میز انداخت و چنگی به موهاش زد، حس میکرد داره منفجر میشه!
ادامه دارد....
۵.۴k
۱۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.