رمان شاهزاده اهریمن پارت 4
عکس مدرسه در اسلاید بالا قرار گرفته
#پارت_4
(دبیرستان خصوصی پسرانه نخبگان)
باورم نمیشه الان رو ب روی یکی از محال ترین آرزو هام واستاده باشم.
خدایا تا اینجا هوام روداشتی بعد از اینم داشته باش.
آروم آروم رفتم تو..
یاااا پشم الشکوه
این مدرسه است؟
پس اونجایی ک ما توش درس میخوندیم اسمش چیه حتما مهد خدا زده هاست
مثل این بدبخت بیچاره ها هنگ کرده فقط داشتم نگاه میکردم
جلوم زمین فوتبال اونم چیییی چمن داشت ن مصنوعی طبیعــــــی
اون وقت ما تو با توپ پنچر شده زمن سیمانی بازی میکردیم ک لباس هامونو از پهنا جر میداد
ظلم تا کجااا
ساختمون مدرسه رو کجایی دلم بذارم همیشه از دور میدیدمش ولی از نزدیک باید بگم پشمام کز خورد.
خب من الان باید کدوم گوری برم
بهتره از یکی بپرسم.
همین طور میرفتم بقیه رو نگاه میکردم
چرا اینا اینجوری ان
از آنا و آسا هم بدترن آدم رغبت نمیکنه بره سمتشون.
هوووف الان چ گوهی بخورم اومم اره اون یکی خوبه
+: ببخشید.
*: بله؟ با منید؟
+: آره. میخواستم بپرسم از کدوم سمت برم تا ب کلاس ها برسم تو کدوم طبقه است؟ و اینکه یازدم ریاضی کدوم قسمت میوفته؟
*: باید بگم ک شرمنده آخه منم سال اولی ام
ن کسیو میشناسم و ن بلدم ک باید کجا برم
اگه از نظر تو اشکالی نداره بیا باهم بریم تنهایی بین اینا واقعا حس بدی داره.
+: موافقم بریم.
*: مانی شریفی.
+: چی؟
مانی: اسمم رو میگم.
ارمیا: آهان خوشبختم
دستم رو سمتش گرفتم
منم ارمیا افشار
دستمو گرفت
*: خوشبختم.
مانی: ناراحت نشی اما بهت نمیاد یازدهم باشی.
لبخندم زدم
ارمیا: ن نشدم.
اولین نفری نیستی ک بهم میگه.
مانی: بیشتر بهت میاد نهم باشی تا یازدهم.
جهشی خوندی؟
ارمیا: جهشی ک خوندم ولی من واقعا 17 سالمه جهشی خوندنمم بخاطر اینه دوسال مدرسه نرفتم .
همین طور ک داشتیم میرفتیم حرف میزدیم ک رسیدیم ب ساختمون مدرسه.
مانی ی سوت زد
مانی: ایول بابا
با اینکه مدرسه قبلیم هم غیردولتی بود ولی این دیگه آخرشه.
اگه بیرونش اینه توش چیه.
فک افتادم رو جم کردم
+: بهتره بریم
مانی: شــــــت
اونی ک من میبینم توهم میبینی یا دارم توهم میزنم ؟
ارمیا: فکر کنم تو لقمه های آقاجون چیزی بود آخه اصلا مگه ممکنهههه
#پارت_4
(دبیرستان خصوصی پسرانه نخبگان)
باورم نمیشه الان رو ب روی یکی از محال ترین آرزو هام واستاده باشم.
خدایا تا اینجا هوام روداشتی بعد از اینم داشته باش.
آروم آروم رفتم تو..
یاااا پشم الشکوه
این مدرسه است؟
پس اونجایی ک ما توش درس میخوندیم اسمش چیه حتما مهد خدا زده هاست
مثل این بدبخت بیچاره ها هنگ کرده فقط داشتم نگاه میکردم
جلوم زمین فوتبال اونم چیییی چمن داشت ن مصنوعی طبیعــــــی
اون وقت ما تو با توپ پنچر شده زمن سیمانی بازی میکردیم ک لباس هامونو از پهنا جر میداد
ظلم تا کجااا
ساختمون مدرسه رو کجایی دلم بذارم همیشه از دور میدیدمش ولی از نزدیک باید بگم پشمام کز خورد.
خب من الان باید کدوم گوری برم
بهتره از یکی بپرسم.
همین طور میرفتم بقیه رو نگاه میکردم
چرا اینا اینجوری ان
از آنا و آسا هم بدترن آدم رغبت نمیکنه بره سمتشون.
هوووف الان چ گوهی بخورم اومم اره اون یکی خوبه
+: ببخشید.
*: بله؟ با منید؟
+: آره. میخواستم بپرسم از کدوم سمت برم تا ب کلاس ها برسم تو کدوم طبقه است؟ و اینکه یازدم ریاضی کدوم قسمت میوفته؟
*: باید بگم ک شرمنده آخه منم سال اولی ام
ن کسیو میشناسم و ن بلدم ک باید کجا برم
اگه از نظر تو اشکالی نداره بیا باهم بریم تنهایی بین اینا واقعا حس بدی داره.
+: موافقم بریم.
*: مانی شریفی.
+: چی؟
مانی: اسمم رو میگم.
ارمیا: آهان خوشبختم
دستم رو سمتش گرفتم
منم ارمیا افشار
دستمو گرفت
*: خوشبختم.
مانی: ناراحت نشی اما بهت نمیاد یازدهم باشی.
لبخندم زدم
ارمیا: ن نشدم.
اولین نفری نیستی ک بهم میگه.
مانی: بیشتر بهت میاد نهم باشی تا یازدهم.
جهشی خوندی؟
ارمیا: جهشی ک خوندم ولی من واقعا 17 سالمه جهشی خوندنمم بخاطر اینه دوسال مدرسه نرفتم .
همین طور ک داشتیم میرفتیم حرف میزدیم ک رسیدیم ب ساختمون مدرسه.
مانی ی سوت زد
مانی: ایول بابا
با اینکه مدرسه قبلیم هم غیردولتی بود ولی این دیگه آخرشه.
اگه بیرونش اینه توش چیه.
فک افتادم رو جم کردم
+: بهتره بریم
مانی: شــــــت
اونی ک من میبینم توهم میبینی یا دارم توهم میزنم ؟
ارمیا: فکر کنم تو لقمه های آقاجون چیزی بود آخه اصلا مگه ممکنهههه
۴.۵k
۱۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.