..کوچولوی دل باخته🖤🥀.. ~پارت۱۵~
..کوچولوی دل باخته🖤🥀.. ~پارت۱۵~
دیا:
با تاکسی اومدم....
ارسی :
خب بیا من میرسونمت تا پرورشگاه تنها نرو جوری کنایه مامانند گفتم: هرچی باشم بی غیرت نیستم همکلاسیم رو ساعت ۱۲ شب اینجا تنها بزار
دیانا:
اره بی غیرت نیستی که یه دخترو هل بدی خ نمیخاد تو برو مارمولک جون خدا بهم دوتا پا داده عقل داده بلدم چیکار کنم ایش مارمولک خدا یا جلو مو بگیر نزنم تو دهنش جر.ش بدم ادامه دادم:
به سلامت و روی تخت سنگ نشستم
ارسلان:
اکی خود دانیییی من زورت نمیکنم زیادم مشتاق دیدن تو نیستم خر مگس
دیانا:
این چی گفت گفت خرمگس شیطونه میگه بلند شم یکی بخابونم تو گوشش ازون ورش دوتا بزاد پسره شاسگول نفسمو فوت کردم تا اعصبانیتم فرو کش کنه
ارسی:
راستش به حرف دیا گوش ندادم اینجا پسر مسر زیاد بود
(دلتون رو خوش نکنید زود عاشق نمیشه)
هرچی باش درسته دشمنیم میخایم سر به تن هم نباشه اما نمیتونم بزارم همکلاسیم تنها بمونه اونم درو ورش پسرای لاشی
دیانا:
یه دل سیر گریه کردم ولی خب ساعت نزدیک یک شب بود پسرا هم درو ورم بودن بهتر بود زودتر برم از جام بلند شدم خواستم برم که نور یچیز پشت سرم هم خورد تو چشمم برگشتم دبدم ترسی خرس ادامه دادم:
این گاگول هنوز اینجا چیکار میکنه 😂😐
ارسلان:
از ماشین پیدا شدم بطرف دیانا رفتم و ادامه دادم بیا الان ماشین پیدا نمیشه میرسونمت
دیا:
لازم نکرده خودم میرم
ارسلان:
ببین اینجا پسر پره ممکن ضرر ببینی منم عاشق ریخت و قیافت نیستم بخاطر خودت میگم بتزم میگم خود دانی.
ادامه دارد...
دیا:
با تاکسی اومدم....
ارسی :
خب بیا من میرسونمت تا پرورشگاه تنها نرو جوری کنایه مامانند گفتم: هرچی باشم بی غیرت نیستم همکلاسیم رو ساعت ۱۲ شب اینجا تنها بزار
دیانا:
اره بی غیرت نیستی که یه دخترو هل بدی خ نمیخاد تو برو مارمولک جون خدا بهم دوتا پا داده عقل داده بلدم چیکار کنم ایش مارمولک خدا یا جلو مو بگیر نزنم تو دهنش جر.ش بدم ادامه دادم:
به سلامت و روی تخت سنگ نشستم
ارسلان:
اکی خود دانیییی من زورت نمیکنم زیادم مشتاق دیدن تو نیستم خر مگس
دیانا:
این چی گفت گفت خرمگس شیطونه میگه بلند شم یکی بخابونم تو گوشش ازون ورش دوتا بزاد پسره شاسگول نفسمو فوت کردم تا اعصبانیتم فرو کش کنه
ارسی:
راستش به حرف دیا گوش ندادم اینجا پسر مسر زیاد بود
(دلتون رو خوش نکنید زود عاشق نمیشه)
هرچی باش درسته دشمنیم میخایم سر به تن هم نباشه اما نمیتونم بزارم همکلاسیم تنها بمونه اونم درو ورش پسرای لاشی
دیانا:
یه دل سیر گریه کردم ولی خب ساعت نزدیک یک شب بود پسرا هم درو ورم بودن بهتر بود زودتر برم از جام بلند شدم خواستم برم که نور یچیز پشت سرم هم خورد تو چشمم برگشتم دبدم ترسی خرس ادامه دادم:
این گاگول هنوز اینجا چیکار میکنه 😂😐
ارسلان:
از ماشین پیدا شدم بطرف دیانا رفتم و ادامه دادم بیا الان ماشین پیدا نمیشه میرسونمت
دیا:
لازم نکرده خودم میرم
ارسلان:
ببین اینجا پسر پره ممکن ضرر ببینی منم عاشق ریخت و قیافت نیستم بخاطر خودت میگم بتزم میگم خود دانی.
ادامه دارد...
۱۰.۴k
۱۰ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.