پارت 2 fake love
پارت 2 fake love
ویو ا/ت
هم گروهیم همون مرده بود که باهاش دعوا کرده بودم رفتم پیشش و اونم اومد پیشم و گفت
کوک: هممم پس هم گروهیم تویی؟ شانس داریااا
ا/ت: خودشیفته! خب از اونجایی که هم گروهیم هستی بگو ببینم چند سالته؟
کوک: من 24 سالمه خوب تو چطور؟
ا/ت: خوب منم 24 سالمه و از اونجایی که هم سن هستیم و من دخترم من اول میخوابم رو تخت
(شب ساعت 11)
ا/ت همینو گفت و رفت از جورج کلید در رو گرفت و شروع کرد به دویدن و کوک هم پشت سرش میدویید که ا/ت زود رسید اتاق و خودشو پرت کرد رو تخت و پشت سرش کوک میدویید و تعادلش رو از دست داد و افتاد رو ا/ت همینجوری ا/ت تو شک بود و گفت
ا/ت: یااااا پاشو ببینم به چی زل زدی؟
کوک: و اگه پا نشم؟؟
ا/ت: میزنمت
کوک: منم میبوسمت
ا/ت: وات ایز یور فاخ؟ جریتشو رو نداری
کوک: چرا دارم!
ا/ت: کاری میکنم پشیمون بشی زود باشووو
کوک: تو اتاق کسی نیست و در هم بسته هست پس ویزای فرا تری هم میتونم بکنم!( فقط میخواست بترسونتش)
همین که کوک خواست ا/ت رو ببوسه گوشی ا/ت زنگ خورد و کوک زود از روش پا شد و رفت کنار آینه تکیه داد به آینه و ا/ت رو نگاه میکرد که ا/ت رفت سراغ گوشیش و جواب داد (چون ا/ت داشت موهاشو شونه میکشید گوشی تو لند گو بود)
جنی: الو ا/ت...هق هق... کمک کن...هق...تو یه کوچه هستم هق هق چند تا پسر میخواد... هق هق بهم تجاوز کنه( گوشی تو بلند گو بود و کوک هم شنید)
ا/ت: چییییییی؟؟؟؟؟؟؟ همین الان لوکیشن بفرست یه ربعی اونجام ببین جنی نترس الان به داداش زنگ میزنم و میگم به لوکیشن چند تا بادیگارد بفرسته اصلا نترس خوب؟ ببین از خودت مراقب باش اگه چیزیت بشه نمیتونم تحمل کنم( با بغض و هول) مامانت قبل مردن تو رو به من سپرد لطفاً تحمل کن و لوکیشن رو بفرست
جنی: هق هق...باشه میفرستم تورو خدا زود باش
ویو کوک
بعد مکالمه اون دو تا ا/ت خیلی هول شده بود و خیلی میترسید
ویو ا/ت
زود رفتم سوییچ ماشین رو برداشتم و زدم بیرون طرف ماشین میدوییدم یاد حرف های مامان جنی افتادم که تو لحظه مرگش جنی رو به من سپرد کوک هم پشت سر من میدویید سریع سوار ماشین شدم کوک هو سوار ماشین شد وقت مخالفت نداشتم برای همین چیزی نگفتم و ماشین رو روشن کردم از کامپ خارج شدم کوک داشت نگاهم میکرد ماشین رو خیلی سرعت میروندم و به داداش زنگ زدم ماشین به بلوتوث وصل بود برای همین راحت بودم
تهیونگ(برادرش): سلام خواهری
ا/ت: تهیونگ زود باش به لوکیشنی که میفرستم چند تا بادیگارد بفرست و خودتم باهاشون برو چند تا پسر میخوان به جنی تجاوز کنن لطفاً تهیونگ نزار جنی چیزیش بشه!!!!
تهیونگ: چیییییی؟؟؟؟ باشه ا/ت نمیزارم جنی چیزیش بشه مراقب خودت باش نباید اتفاق های چند سال قبل دوباره به سرت بیوفته نگران نباش
ویو ا/ت
هم گروهیم همون مرده بود که باهاش دعوا کرده بودم رفتم پیشش و اونم اومد پیشم و گفت
کوک: هممم پس هم گروهیم تویی؟ شانس داریااا
ا/ت: خودشیفته! خب از اونجایی که هم گروهیم هستی بگو ببینم چند سالته؟
کوک: من 24 سالمه خوب تو چطور؟
ا/ت: خوب منم 24 سالمه و از اونجایی که هم سن هستیم و من دخترم من اول میخوابم رو تخت
(شب ساعت 11)
ا/ت همینو گفت و رفت از جورج کلید در رو گرفت و شروع کرد به دویدن و کوک هم پشت سرش میدویید که ا/ت زود رسید اتاق و خودشو پرت کرد رو تخت و پشت سرش کوک میدویید و تعادلش رو از دست داد و افتاد رو ا/ت همینجوری ا/ت تو شک بود و گفت
ا/ت: یااااا پاشو ببینم به چی زل زدی؟
کوک: و اگه پا نشم؟؟
ا/ت: میزنمت
کوک: منم میبوسمت
ا/ت: وات ایز یور فاخ؟ جریتشو رو نداری
کوک: چرا دارم!
ا/ت: کاری میکنم پشیمون بشی زود باشووو
کوک: تو اتاق کسی نیست و در هم بسته هست پس ویزای فرا تری هم میتونم بکنم!( فقط میخواست بترسونتش)
همین که کوک خواست ا/ت رو ببوسه گوشی ا/ت زنگ خورد و کوک زود از روش پا شد و رفت کنار آینه تکیه داد به آینه و ا/ت رو نگاه میکرد که ا/ت رفت سراغ گوشیش و جواب داد (چون ا/ت داشت موهاشو شونه میکشید گوشی تو لند گو بود)
جنی: الو ا/ت...هق هق... کمک کن...هق...تو یه کوچه هستم هق هق چند تا پسر میخواد... هق هق بهم تجاوز کنه( گوشی تو بلند گو بود و کوک هم شنید)
ا/ت: چییییییی؟؟؟؟؟؟؟ همین الان لوکیشن بفرست یه ربعی اونجام ببین جنی نترس الان به داداش زنگ میزنم و میگم به لوکیشن چند تا بادیگارد بفرسته اصلا نترس خوب؟ ببین از خودت مراقب باش اگه چیزیت بشه نمیتونم تحمل کنم( با بغض و هول) مامانت قبل مردن تو رو به من سپرد لطفاً تحمل کن و لوکیشن رو بفرست
جنی: هق هق...باشه میفرستم تورو خدا زود باش
ویو کوک
بعد مکالمه اون دو تا ا/ت خیلی هول شده بود و خیلی میترسید
ویو ا/ت
زود رفتم سوییچ ماشین رو برداشتم و زدم بیرون طرف ماشین میدوییدم یاد حرف های مامان جنی افتادم که تو لحظه مرگش جنی رو به من سپرد کوک هم پشت سر من میدویید سریع سوار ماشین شدم کوک هو سوار ماشین شد وقت مخالفت نداشتم برای همین چیزی نگفتم و ماشین رو روشن کردم از کامپ خارج شدم کوک داشت نگاهم میکرد ماشین رو خیلی سرعت میروندم و به داداش زنگ زدم ماشین به بلوتوث وصل بود برای همین راحت بودم
تهیونگ(برادرش): سلام خواهری
ا/ت: تهیونگ زود باش به لوکیشنی که میفرستم چند تا بادیگارد بفرست و خودتم باهاشون برو چند تا پسر میخوان به جنی تجاوز کنن لطفاً تهیونگ نزار جنی چیزیش بشه!!!!
تهیونگ: چیییییی؟؟؟؟ باشه ا/ت نمیزارم جنی چیزیش بشه مراقب خودت باش نباید اتفاق های چند سال قبل دوباره به سرت بیوفته نگران نباش
۷۲.۱k
۰۶ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.