پارت 1 take love
از زبان ا/ت
من ا/ت هستم توی یه خانواده پولدار بزرگ شدم و تو شهر سئول زندگی میکنیم
از این همه تو خونه موندن و هیچ کاری نکردن خسته شدم حوصله ام هم به شدت سر رفته بود تصمیم گرفتم از خونه بیرون برم تا یه هوایی بخورم برای همین رفتم یه دوش چند دقیقه ای گرفتم موهامو خشک کردم و یه لباس خوشگل پوشیدم و یه آرایش ملایم کردم
از خونه زدم بیرون و هنسفری رو از کیفم درآوردم واسه خودم آهنگ گوش میدادم و میچرخیدم و همراه آهنگ زمزمه میکردم یه یهو یه چیزی خورد بهم سرمو که بالا آوردم دیدم یه مرد خیلی جذاب که ماسک کلاه داشت و خیلی هیکلی بود رو دیدم
ا/ت: معذرت میخوام
کوک: ایشش نمیتونی جلوتو نگاه کنی شاید مار زیر پات بود
ا/ت: گفتم بله حق با شماست من معذرت میخوام
کوک: برو بابا معذرت خواهی تو به چه دردم میخوره دختره سر به هوا
اینو که شنیدم شروع کردیم به جر دعوا با هم
رفتم خونه عصبانی بودم گفتم میرم بیرون حال هوام عوض میشه نمیدونستم اون عوضی(عوضی عمته😂)
سر راهم قرار میگیره رفتم تو گوشی تا خودمو سرگرم کنم که دوستم جنی زنگ
جنی: شلاااااام
ا/ت: سلام گانگستر آمریکایی
جنی:چیکار میکنی میمون آفریقایی
ا/ت: هیچ تو چیکار میکنی
جنی: میگم ا/ت دوستم به یه کامپ رفته تو جنگل خیلی ازش تعریف میکنه میگه مسابقه گروهی دارن من خودم چون اکسم اونجاست و حوصله رفتن ندارم میگم تو برو
ا/ت: هوممم فکر خوبیه بفرست ادرسشو میرم
جنی: اوکی بای
ا/ت: بای
جنی لوکیشن رو فرستاد و منم رفتم حاضر شدم رفتم و ماشین رو برداشتم رفتم آدرس ثبت نام کردم و اومدم خونه باید فردا میرفتم همه چیز هامو آماده کردم ساعت رو رو 5 صبح تنظیم کردم که ساعت 6 اونجا باشم خوابیدم
ویو کوک
تو خونه بودم حوصله ام سر رفته بود رفتم و به یه کمپ ثبت نام کردم و ساعت رو تنظیم کردم گرفتم خوابیدم
ویو ا/ت
صبح با آلارم گوشیم بیدار شدم و حاضر شدم چون کامپ تو جنگل بود لباس های گرم برداشتم خودمم یه لباس برداشتم و پوشیدم با ماشین رفتم تو کامپ ( کامپ جاییه که مسابقات گروهی کوچیکی بین دوستان بر گذار میشه)رفتم تو که همون مردی رو که چند روز قبل بهش خورده بودم رو دیدم کنار هم بودیم متاسفانه که مدیر کمپ که تقریباً 23 سالش اینا میشد شروع کرد به صحبت کردن
جورج: خب سلام دوستان من مدیرتون هستم 23 سالمه و اسمم جورج هستش خوب الان هم گروهی هاتون رو میخونم هر کس با هم گروهی خودش میره اتاقشون نگران نباشید این هتل مخصوص شما هستش و هر جور راحت باشید خب این هارو میخونم
فلانی با فلانی( مثلا اسم هارو میگه)
فلانی هم با فلانی
و ا/ت با جونگ کوک
ا/ت ویو
با کنجکاوی دنبال هم گروهیم میگشتم که یهو دیدم هم گروهیم همون مرده بوده که اسمش جونگ کوک بود و باهاش جر و بحث کرده بودم...
من ا/ت هستم توی یه خانواده پولدار بزرگ شدم و تو شهر سئول زندگی میکنیم
از این همه تو خونه موندن و هیچ کاری نکردن خسته شدم حوصله ام هم به شدت سر رفته بود تصمیم گرفتم از خونه بیرون برم تا یه هوایی بخورم برای همین رفتم یه دوش چند دقیقه ای گرفتم موهامو خشک کردم و یه لباس خوشگل پوشیدم و یه آرایش ملایم کردم
از خونه زدم بیرون و هنسفری رو از کیفم درآوردم واسه خودم آهنگ گوش میدادم و میچرخیدم و همراه آهنگ زمزمه میکردم یه یهو یه چیزی خورد بهم سرمو که بالا آوردم دیدم یه مرد خیلی جذاب که ماسک کلاه داشت و خیلی هیکلی بود رو دیدم
ا/ت: معذرت میخوام
کوک: ایشش نمیتونی جلوتو نگاه کنی شاید مار زیر پات بود
ا/ت: گفتم بله حق با شماست من معذرت میخوام
کوک: برو بابا معذرت خواهی تو به چه دردم میخوره دختره سر به هوا
اینو که شنیدم شروع کردیم به جر دعوا با هم
رفتم خونه عصبانی بودم گفتم میرم بیرون حال هوام عوض میشه نمیدونستم اون عوضی(عوضی عمته😂)
سر راهم قرار میگیره رفتم تو گوشی تا خودمو سرگرم کنم که دوستم جنی زنگ
جنی: شلاااااام
ا/ت: سلام گانگستر آمریکایی
جنی:چیکار میکنی میمون آفریقایی
ا/ت: هیچ تو چیکار میکنی
جنی: میگم ا/ت دوستم به یه کامپ رفته تو جنگل خیلی ازش تعریف میکنه میگه مسابقه گروهی دارن من خودم چون اکسم اونجاست و حوصله رفتن ندارم میگم تو برو
ا/ت: هوممم فکر خوبیه بفرست ادرسشو میرم
جنی: اوکی بای
ا/ت: بای
جنی لوکیشن رو فرستاد و منم رفتم حاضر شدم رفتم و ماشین رو برداشتم رفتم آدرس ثبت نام کردم و اومدم خونه باید فردا میرفتم همه چیز هامو آماده کردم ساعت رو رو 5 صبح تنظیم کردم که ساعت 6 اونجا باشم خوابیدم
ویو کوک
تو خونه بودم حوصله ام سر رفته بود رفتم و به یه کمپ ثبت نام کردم و ساعت رو تنظیم کردم گرفتم خوابیدم
ویو ا/ت
صبح با آلارم گوشیم بیدار شدم و حاضر شدم چون کامپ تو جنگل بود لباس های گرم برداشتم خودمم یه لباس برداشتم و پوشیدم با ماشین رفتم تو کامپ ( کامپ جاییه که مسابقات گروهی کوچیکی بین دوستان بر گذار میشه)رفتم تو که همون مردی رو که چند روز قبل بهش خورده بودم رو دیدم کنار هم بودیم متاسفانه که مدیر کمپ که تقریباً 23 سالش اینا میشد شروع کرد به صحبت کردن
جورج: خب سلام دوستان من مدیرتون هستم 23 سالمه و اسمم جورج هستش خوب الان هم گروهی هاتون رو میخونم هر کس با هم گروهی خودش میره اتاقشون نگران نباشید این هتل مخصوص شما هستش و هر جور راحت باشید خب این هارو میخونم
فلانی با فلانی( مثلا اسم هارو میگه)
فلانی هم با فلانی
و ا/ت با جونگ کوک
ا/ت ویو
با کنجکاوی دنبال هم گروهیم میگشتم که یهو دیدم هم گروهیم همون مرده بوده که اسمش جونگ کوک بود و باهاش جر و بحث کرده بودم...
۶۷.۴k
۰۶ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.