پارت ۲
پارت ۲
انچه گذشت :تهیونگ : شاید چند روز دیگه ازادت کردم....
میون : نه ترو خدا نه من من من میترسم نکن خواهش میکنم هر چی تو بگی فقط ازادم کن تروخدااااا *
جونگ کوک : دهنشو ببندم؟
تهیونگ: نه ولش کن فقط بریم..
ویو میون :گریم گرفته بود حالم اصلا خوب نبود تپش قلب گرفته بودم چرا ولم نمیکرد اون لحظه از ناراحتی و ترس داد زدم : ولم کننن من از ش.ی.ط.ا.ن ممیترسسمممم
ویو تهیونگ : اومدم داخلو روی دهنشو با دست گرفتم گریش گرفت یه لحظه دلم براش سوخت احساس کردم خیلی ترسیده و به جونگ کوک و صدا کردم
جونگ کوک : چی شده؟
تهیونگ بی تفاوت:ولش کن بره...
جونگکوک : چییی چیکار کنم اما مگه تو نمیخوا
تهیونگ حرفشو قطع کرد : این بدرد نمیخوره فقط ولش کن
روز بعد... 👇🏻
ویو میون : تنها تو خونه نشسته بودم و گریه میکردم دستام همه زخم بودن تقریبا ساعت ۹ بود اما اشتها نداشتم و بالم هم خیلی درد داشت و فقط یه دمنوش و قرص مسکن خوردم و خوابیدم....
ویو تهیونگ : با جونگ کوک وقتی مطمئن شدیم خوابه امدیم بالای سرش( دوستان درواقع اونا اونجا نبودن و فقط چون شیطان و روح شیطانی هستن اونجا تلپورت کردن) قلبم داشت تند میزد خیلی زیبا بود و فقط صورتش رو می شد دید
جونگ کوک : بیهوشش کنم دیگه؟
تهیونگ اروم داد زد : نههههه
جونگ کوک : ولی ما حر......
تهیونگ حرفش رو قطع کرد نمیتونبم این کارو کنیم جونگ کوک : چی چرا؟؟؟
تهیونگ :فقط ولش کن بریم پایین حرف میزنیم من من من.....
ببخشید دیر شد حقیقتا تا پارت ۷ نوشتم ولی چه کنم از تنبلی....... 😃
انچه گذشت :تهیونگ : شاید چند روز دیگه ازادت کردم....
میون : نه ترو خدا نه من من من میترسم نکن خواهش میکنم هر چی تو بگی فقط ازادم کن تروخدااااا *
جونگ کوک : دهنشو ببندم؟
تهیونگ: نه ولش کن فقط بریم..
ویو میون :گریم گرفته بود حالم اصلا خوب نبود تپش قلب گرفته بودم چرا ولم نمیکرد اون لحظه از ناراحتی و ترس داد زدم : ولم کننن من از ش.ی.ط.ا.ن ممیترسسمممم
ویو تهیونگ : اومدم داخلو روی دهنشو با دست گرفتم گریش گرفت یه لحظه دلم براش سوخت احساس کردم خیلی ترسیده و به جونگ کوک و صدا کردم
جونگ کوک : چی شده؟
تهیونگ بی تفاوت:ولش کن بره...
جونگکوک : چییی چیکار کنم اما مگه تو نمیخوا
تهیونگ حرفشو قطع کرد : این بدرد نمیخوره فقط ولش کن
روز بعد... 👇🏻
ویو میون : تنها تو خونه نشسته بودم و گریه میکردم دستام همه زخم بودن تقریبا ساعت ۹ بود اما اشتها نداشتم و بالم هم خیلی درد داشت و فقط یه دمنوش و قرص مسکن خوردم و خوابیدم....
ویو تهیونگ : با جونگ کوک وقتی مطمئن شدیم خوابه امدیم بالای سرش( دوستان درواقع اونا اونجا نبودن و فقط چون شیطان و روح شیطانی هستن اونجا تلپورت کردن) قلبم داشت تند میزد خیلی زیبا بود و فقط صورتش رو می شد دید
جونگ کوک : بیهوشش کنم دیگه؟
تهیونگ اروم داد زد : نههههه
جونگ کوک : ولی ما حر......
تهیونگ حرفش رو قطع کرد نمیتونبم این کارو کنیم جونگ کوک : چی چرا؟؟؟
تهیونگ :فقط ولش کن بریم پایین حرف میزنیم من من من.....
ببخشید دیر شد حقیقتا تا پارت ۷ نوشتم ولی چه کنم از تنبلی....... 😃
۳.۵k
۲۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.