part:12
@خیلی ممنون تهیونگ
حالا لبخند روی لب هاشون شکل گرفته بود.... ولی کی میدونست که در اینده چه اتفاقاتی خواهد افتاد...............
-خواهش میکنم..... کاری نکردم
اروم دستی به شقیقه هاش کشید.... تا شاید خستی که حالا بیشتر اونو دلتنگ امگاش کرده بود کمتر بشه..... و با احی که معلوم بود از سر خستگی و با لبخندی که احتمالا از سر خوشحالی برای دوست عزیزش حالا روی لب هاش شکل گرفته بود.... دستش رو از شقیقه هاش برداشت و حالا خسته تر بنظر میرسید....
@عا.... تهیونگ بنظر خسته میرسی.... خیلی متاسفم ک این همه اتفاق افتاد و هه.... حتی نرفتیم شرکت....
-اح... نه .... انگار تقدیر الهی بوده....
تک خنده ای کرد.... و حالا در حال چک کردن ساعت مچیش بود.... انگار زمان زیادی از قولی که به امگاش داده بود گذشته بود....
@من میرم پیش ا/د .... بعد میبینمت پسر.... بازم ممنونم
-خیلی خب.... منم میرم خونه....خبری شد بم زنگ بزن....چیزی هم نیاز داشتی زود بگو....درضمن گفتم که کاری نکردم....
لبخندی زد و محل رو ترک کرد... و بی صبرانه پیش امگایی رفت که اون رو مجنون خودش کرده بود.... و حالا این تهیونگ بود که همینطوری که به سمت در خروج قدم برمیداشت گوشیش رو از توی جیب شلوارش لمس میکرد تا اون رو بیرون بکشه و به امگایی عزیزش زنگ بزنه
اما با دیدن صفحه ی گوشیش که نزدیک به چهل پیام و تماس گرفته شده ی بی پاسخ مونده از طرف شرکت کوتمین اینبار بی خیال تماس با اون شد.... و به جای اون... با لمس کردن شماره منشی و دست راستش... درحال دور شدن از بیمارستان... شروع به زنگ زدن کرد
(علامت منشیπ)
πالووو... اقای کیم.... حالتون خوبه...؟؟ خیلی نگران شدم
-عام... اره خوبم؟! اتفاقی افتاده ... انقدر زنگ زدی؟! من یه کاری برام پیش اومده بود... متوجه نشدم
πاقای کیم.... شرکت... شرکت منفجر شد!!!
*شک شدن-
-هان...؟ سولی درست حرف بزن ببینم چی میگیی؟!!!!
*گریه کردنπ
πهنوز معلوم نیست دلیل انفجار چی بوده....
πخیلی زخمی و خیلی هام مردن اقای کیممم
πاینجا همه چیز به هم ریختس....
πاوضاع خیلی خراببب
-سولی اروم باش... باشه؟!... تا یه ربع دیگه خودمو میرسونم!!! تو الان کجایی؟! لوکیشن بده زود باش!!!!
*قطع کردن تلفن-
*دویدن سمت تاکسی که داشت رد میشد
*تکون دادن دست و وایسادن تاکسی
*سوارش شدن
(ویو جیمین و ا/ت)
(مکان:داخل هواپیمای شخصی جیمین)
((خب اینم پارت 12 چون بعضی ها واقعا حمایت کردن... خیلی ازتون ممنونم کیوتا👀✨امیدوارم خوشتون بیاد! 👀✨))
حالا لبخند روی لب هاشون شکل گرفته بود.... ولی کی میدونست که در اینده چه اتفاقاتی خواهد افتاد...............
-خواهش میکنم..... کاری نکردم
اروم دستی به شقیقه هاش کشید.... تا شاید خستی که حالا بیشتر اونو دلتنگ امگاش کرده بود کمتر بشه..... و با احی که معلوم بود از سر خستگی و با لبخندی که احتمالا از سر خوشحالی برای دوست عزیزش حالا روی لب هاش شکل گرفته بود.... دستش رو از شقیقه هاش برداشت و حالا خسته تر بنظر میرسید....
@عا.... تهیونگ بنظر خسته میرسی.... خیلی متاسفم ک این همه اتفاق افتاد و هه.... حتی نرفتیم شرکت....
-اح... نه .... انگار تقدیر الهی بوده....
تک خنده ای کرد.... و حالا در حال چک کردن ساعت مچیش بود.... انگار زمان زیادی از قولی که به امگاش داده بود گذشته بود....
@من میرم پیش ا/د .... بعد میبینمت پسر.... بازم ممنونم
-خیلی خب.... منم میرم خونه....خبری شد بم زنگ بزن....چیزی هم نیاز داشتی زود بگو....درضمن گفتم که کاری نکردم....
لبخندی زد و محل رو ترک کرد... و بی صبرانه پیش امگایی رفت که اون رو مجنون خودش کرده بود.... و حالا این تهیونگ بود که همینطوری که به سمت در خروج قدم برمیداشت گوشیش رو از توی جیب شلوارش لمس میکرد تا اون رو بیرون بکشه و به امگایی عزیزش زنگ بزنه
اما با دیدن صفحه ی گوشیش که نزدیک به چهل پیام و تماس گرفته شده ی بی پاسخ مونده از طرف شرکت کوتمین اینبار بی خیال تماس با اون شد.... و به جای اون... با لمس کردن شماره منشی و دست راستش... درحال دور شدن از بیمارستان... شروع به زنگ زدن کرد
(علامت منشیπ)
πالووو... اقای کیم.... حالتون خوبه...؟؟ خیلی نگران شدم
-عام... اره خوبم؟! اتفاقی افتاده ... انقدر زنگ زدی؟! من یه کاری برام پیش اومده بود... متوجه نشدم
πاقای کیم.... شرکت... شرکت منفجر شد!!!
*شک شدن-
-هان...؟ سولی درست حرف بزن ببینم چی میگیی؟!!!!
*گریه کردنπ
πهنوز معلوم نیست دلیل انفجار چی بوده....
πخیلی زخمی و خیلی هام مردن اقای کیممم
πاینجا همه چیز به هم ریختس....
πاوضاع خیلی خراببب
-سولی اروم باش... باشه؟!... تا یه ربع دیگه خودمو میرسونم!!! تو الان کجایی؟! لوکیشن بده زود باش!!!!
*قطع کردن تلفن-
*دویدن سمت تاکسی که داشت رد میشد
*تکون دادن دست و وایسادن تاکسی
*سوارش شدن
(ویو جیمین و ا/ت)
(مکان:داخل هواپیمای شخصی جیمین)
((خب اینم پارت 12 چون بعضی ها واقعا حمایت کردن... خیلی ازتون ممنونم کیوتا👀✨امیدوارم خوشتون بیاد! 👀✨))
۴.۵k
۳۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.